خنده عبرت حضرت یوسف (ع)

وقتی که برادران یوسف علیه السلام، او را در چاه آویزان کردند تا او را به آن بیفکنند، طبیعی است که یوسف خردسال در این حال محزون و غمگین بود، اما در این میان غم و اندوه، دیدند لبخندی زد، خنده ای که همه برادران را شگفت زده کرد، از هم می پرسیدند، یعنی چه؟ اینجا جای خنده نیست؟ گفتند بهتر است از خودش بپرسیم.

ادامه خواندن خنده عبرت حضرت یوسف (ع)

قصه پادشاه و مرد فقیری که بنا به علتی دانست او شاهزاده نیست

روزی در دُر گرانبهای پادشاهی لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد لکه را دفع کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا مرد فقیری گفت من می دانم چرا دُر سیاه شده و …

ادامه خواندن قصه پادشاه و مرد فقیری که بنا به علتی دانست او شاهزاده نیست