تبارشناسی دشمنان اباعبدالله الحسین(ع)/۱

به مناسبت محرم در هشت بخش به معرفی دشمنان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) خواهیم پرداخت. هر بخش، شامل زندگی‌نامه هشت تن از دشمنان سالار شهیدان و سرنوشت شوم آنهاست. درادامه سلسله بخشهای معرفی دشمنان اباعبدالله الحسین(ع)، بخش اول این گزارش در ادامه تقدیم می گردد.

بخش اول این گزارش را در ادامه بخوانید:

۱ – ابن حوزه

عبدالله بن حوزه تمیمی، از هتاکان لشگر عمربن سعد در کربلا که مورد نفرین امام علیه السلام قرار گرفت. وی از قبیله بنی تمیم بود که نامش «ابن جوزه» در برخی نقل‌ها و «تیمی» هم آمده است.
روز عاشورا، آن زمان که لشگر بنی امیه به سپاه امام حسین علیه السلام حمله کرد، ابن حوزه، مقابل لشگر رفت و امام علیه السلام را چند بار با لحن بسیار تند و خشن صدا زد. حسین علیه السلام، در مرتبه آخر جلو آمد. و فرمود چه می خواهی؟ او گفت: ابشربالنار «بشارت باد ترا به آتش دوزخ»
امام علیه السلام فرمود: او کیست؟ گفتند: ابن حوزه تمیمی. آنحضرت گفت: دروغ گفتی من نزد پروردگارم می روم که مهربان است و شفاعتش پذیرفته؛
آنگاه حضرت، او را نفرین کرد و فرمود: خدایا او را به آتش دوزخ ببر.ابن حوزه خشمگین شد و خواست اسبش را به طرف حضرت بجهاند که اسبش چموشی کرد. و او را از پشت خود انداخت، بطوری که پای چپش در رکاب بود و پای دیگرش واژگون که مسلم بن عوسجه یکی از اصحاب امام علیه السلام، بر وی تاخت و شمشیر به پای او زد و پایش از تن جدا شد. اسب همچنان می دوید و سر او را به هر سنگ و کلوخ و درختی کوبید تا مرد. و روحش به آتش دوزخ رفت.
سپس آن حیوان بر او بگردید و با سم آنقدر او را کوفت و پاره پاره کرد تا اینکه به جز دو پا چیزی از او نماند.منابع:
۱- منتهی الامال
۲- نفس‌المهموم
۳- فرهنگ عاشورا

۲ – ابوالجنوب کوفی

از عناصر خبیث و پلید لشگر عمربن سعد در کربلا که به امام حسین علیه السلام حمله کرد. نامش عبدالرحمن جعفی و القابش را، ابوالجنوب، ابوالخنوق و ابوالحتوف نیز گفته اند. او پهلوانی قوی و در شهر کوفه ساکن بود.
روز عاشورا سال ۶۱ هـ.ق، جزو پیادگان لشگر عمر سعد و در کنار شمربن ذی الجوشن، صالح بن وهب یزنی، خولی و عده ای دیگر بود که با ترغیب و تحریص همدیگر، حسین بن علی علیه السلام را محاصره کردند. آنگاه که آنحضرت به میدان آمد و دشمن با تمام قوا به او حمله کرد. شمر به ابوالجنوب که کاملا به آلات جنگی مجهز بود گفت جلو برو به سراغش، گفت: «چرا خودت نمی روی؟ شمر به او گفت: با من اینگونه حرف می زنی و گستاخی می کنی؟ ابوالجنوب هم گفت: تو با من گستاخی می کنی؟ بعد به یکدیگر ناسزا گفتند و ابوالجنوب گفت: به خدا قسم؛ می خواهم اینک این نیزه را در چشم تو فرو کنم! شمر بازگشت و گفت: به خدا سوگند اگر بتوانم ترا به سزایت می رسانم. ابوالجنوب «لعنه الله علیه» با بقیه پیادگان نظام، به امام علیه السلام حمله کرده و محاصره اش نمودند و بعد به شهادت رساندند.منابع:
۱- نفس‌المهموم
۲- موسوعه الامام الحسین به نقل از: تاریخ طبری، انساب‌الاشاف، العبرات، محمودی و…

۳ – ابوحرب سبیعی [سبیعی]

از مأموران و سواران لشگر عمر بن سعد.
نامش در مقاتل، عبدالله بن شهر، عبدالله بن سمیر، عبیدالله بن شمیر و عبدالله بن سخیر آمده است. مردی فاسق، لوده و شوخ و دلاور بود.
سعید بن قیس چند بار او را به خاطر جنایاتی که مرتکب شده بود در زندان حبس کرد. نقش او را در کربلا در شب عاشورا، به عنوان یک پاسبان از لشگر دشمن می بینیم که در اطراف خیمه های امام حسین علیه السلام و یارانش تجسس می کرد و با بقیه لشگر از دور و نزدیک مواظب بودند.
ضحاک بن عبدالله مشرقی روایت می کند که:
در شب عاشورا، امام علیه السلام و اصحابش تمام شب را به نماز و استغفار و دعا و تضرع به درگاه الهی مشغول بودند، گروهی از سواره نظام عمربن سعد نگهبانی می دادند و از کنار خیمه ها می گذشتند و مراقب ما بودند، همینکه حسین علیه السلام آیه ۱۷۲ (آل عمران) را تلاوت کرد که: «و لایحسبن الذین کفروا انما نملی لهم …؛ کسانی که کافر شدند خیال نکنند که مهلتی که به آنها می دهیم برایشان خوبست بلکه … ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما انتم علیه… آیه ۱۷۳؛ خداوند هرگز مؤمنان را به حال کنونی وانمی گذارد، بلکه می خواهد پاکان را از ناپاکان جدا کند»، یکی از سواران لشگر دشمن که پاسبانی می کرد آیه را شنید و گفت: قسم به پروردگار کعبه که ما همان پاکان هستیم که از شما جدا شده ایم. ضحاک می گوید من او را شناختم، به «بریر بن خضیر» گفتم او را می شناسی؟ گفت: نه! گفتم (ابوحرب سبیعی عبدالله بن شهر) مردی لوده و هم دلاور است و بریر به او گفت: ای فاسق تو فکر می کنی که خدا ترا جزو پاکیزگان قرار داده است؟ ابا حرب گفت: تو کیستی؟ گفت: «بریربن خضیر» گفت: ای «بریر»، بر من سخت است که تو هلاک شوی؟ والله که هلاک شوی»
بریر گفت: ای اباحرب، آیا می توانی از گناهان بزرگی که مرتکب شده ای توبه کنی و به سوی خدا بازگردی؟ به خدا سوگند که ما پاکان هستیم و شما همگی پلید می باشید. ابوحرب گفت: «من هم به درستی حرف تو شهادت و گواهی می دهم». من گفتم: آیا این معرفت به حال تو سودی ندارد؟ گفت: قربانت بروم پس چه کسی ندیم یزید بن عذره ی عنزی از عنز بن وائل باشد او اکنون با من است. بریر به او گفت: خدا رأی تو را زشت گرداند که تو مردی سفیه و نادانی، و بازگشت. او نیز برفت. پاسبان ما آن شب، عروه بن قیس احمسی بود و سواران وی را سپرده بودند.منابع:
موسوعه‌الامام الحسین به نقل از: تاریخ طبری، نفس‌المهموم، ترجمه ارشاد رسولی محلاتی، ناسخ‌التواریخ، مقتل الحسین مقرم

۴ – ابو مرهم ازدی

از لشگریان عمر بن سعد و قاتل محمد فرزند مسلم بن عقیل.
مادر محمد کنیزی بود و پدرش حضرت مسلم که قبل از نهضت کربلا قیام کرد و با بی وفایی کوفیان روبرو شد و سپس دستگیر و به شهادت رسید.
در روز دهم محرم سال ۶۱ هـ.ق که حسین بن علی علیه السلام با یزیدیان به جنگ پرداخت پس از اینکه عده ای از یارانش شهید شدند، بنی هاشم به صحنه آمدند. امام محمدباقر علیه السلام و برخی از مورخین گفته اند که:
بعد از شهادت عبدالله بن مسلم، فرزندان ابوطالب دسته جمعی به لشگر دشمن حمله کردند. حضرت سیدالشهداء علیه السلام که چنین دید، به ایشان فریاد زد: صبرا علی الموت یا بنی عمومتی … ای عموزادگان من، صبر و مقاومت پیشه خود سازید و …
هنوز از میدان برنگشته بود که در این حمله، محمد بن مسلم از بین آنها به زمین افتاد و به دست «ابومرهم ازدی» و «لقیط بن ایاس جهنی»، به شهادت رسید. ابن شهرآشوب، نام او را (ابومریم الازدی) و مجلسی در «جلاءالعیون» ابوجرهم اسدی گفته اند.منابع:
۱- منتهی‌الامال
۲- ابصار العین
۳- موسوعه‌‌الامام الحسین به نقل از: مقاتل الطالبین، اسرارالشهاده، بحارالانوار مجلسی۵ – اخنس بن مرثد حضرمیاز عناصر خبیث در لشکر عمر بن سعد در کربلا که عمامه امام حسین علیه السلام را ربود و جنایات دیگری نیز مرتکب شد.
نامش را (احبش بن مرثد بن علقمه حضرمی، احبش بن یزید، اخنس بن مرید)، هم گفته اند.
روز عاشورا سال ۶۱ هـ.ق، بعد از شهادت حسین بن علی علیه السلام، لشگر کوفه به جهت غارت لباس های او، بر جسد مقدسش روی آوردند که «اخنس» ملعون عمامه آن حضرت را برداشت و به سرش بست. او بعدا به مرض «جذام» مبتلا شد اگرچه به روایتی، «جابربن یزید ازدی»، به این جنایت متهم است ولی اکثر مورخین، همین «اخنس» را سارق عمامه امام علیه السلام می دانند.
دیگر از جنایات او این که: چون امام حسین علیه السلام شهید شد، عمربن سعد (لعنه الله علیه) در بین لشگریانش ندا داد که: کیست که داوطلب شود تا بر بدن حسین با اسب بتازد؟ آن ملعون با چند نفر دیگر حاضر بر اینکار شدند.
اخنس آمد و با ۹ نفر دیگر با اسب بر بدن آنحضرت تاختند و استخوان سینه و پشت و پهلوی مبارکش را شکستند. و بعدا نزد عبیدالله بن زیاد رفته و جایزه اندکی گرفتند. ابوعمرو زاهد می گوید: وقتی نسب آنها را دیدیم همگی حرامزاده بودند.سرانجام شوم زندگی او:
به نقل از کتاب «نفس المهموم» و ناسخ التواریخ: مختار ثقفی در زمان قیام خودش به خونخواهی شهداء کربلا، نخست همین جماعت را آورد و دست ها و پاهایشان را با میخ های آهنین بر زمین بست و دستور داد تا با اسب های تازه نعل، آنقدر بر بدن پلیدشان تاختند تا گوشت و پوست و استخوانشان در هم کوبیده شده و هلاک گشتند.
در تاریخ طبری روایتی است که اخنس بعد از این جنایاتش، در جنگی ایستاده بود که تیری ناشناس به او خورد و قلبش شکافت و مرد. (لعنه الله علیه)منابع:
۱- نفس‌المهموم
۲- تاریخ طبری
۳- موسوعه الامام الحسین به نقل از: لهوف، الدمعه الساکبه، اعیان الشیعه، مناقب- ابن شهرآشوب
۴- بحارالانوار

۶- ارزق [ازرق] بن حارث

از فرماندهان و پیروان عمربن سعد در کربلا. نام او را “ازرق بن حرب الصیداوی” نیز گویند. جنایتکاری که مانع یاری رساندن قبیله «بنی اسد» برای حسین بن علی علیه السلام شد.
چند روز قبل از عاشورای سال ۶۱ هـ.ق در حماسه حسینی، آن زمانی که عبیدالله بن زیاد گروه گروه لشگری از دشمن به جنگ با حسین بن علی (ع) میفرستاد، حبیب بن مظاهر اسدی یکی از یاران آنحضرت که از قبیله بنی اسد بود، اجازه گرفت تا مردم آن قبیله را که در آن نزدیکی بودند به یاری طلبد. امام (ع) موافقت نمود!
حبیب بن مظاهر در دل شب نزد آنها رفت و گفت: آمده ام تا شما را به یاری پسر دختر پیغمبر خدا دعوت کنم. او را تنها نگذارید و یاریش کنید، عمربن سعد با لشگر بسیاری او را محاصره کرده است. چون مردان بنی اسد او را شناختند، هر یک بر دیگری سبقت گرفتند و اعلام آمادگی کردند بطوریکه ۹۰ مرد جنگی بپاخاستند و با حبیب به قصد یاری حسین علیه السلام خارج شدند در این میان یک نفر منافق و جاسوس، خبر را به عمربن سعد رسانده و او بلافاصله ازرق، فرمانده خودش را با ۴۰۰ نفر سوار به مقابله با بنی اسد فرستاد.
ازرق با سوارانش، در کنار رود فرات به آنها رسیده و راه را بر آنها گرفتند. در حالی که با امام علیه اسلام فاصله بسیار کمی داشتند، لذا جنگ سختی درگرفت و با هم به شدت برخورد کردند.
حبیب بر سر او فریاد زد: ای ازرق، وای بر تو. با ما چه کار داری. برای تو و برای ما اینکار شایسته نیست؛ بگذار دیگری غیر از تو، این شقاوت را بر گردن گیرد. ولی ازرق هیچ توجه نکرد و همچنان لشگرش را به ضرب و جنگ، تحریص و تحریک کرد. و از این رو مانع شد، تا آنها به یاری حسین بن علی (ع) و یارانش نیایند. و چون عده بنی اسد کم بود، نتوانستند مقاومت کنند و منهزم شده و به قبیله خود بازگشتند؛ و همان شب از جای خود کوچ کردند تا مبادا ابن سعد بر آنان شبانه حمله کند. حبیب بن مظاهر با زحمت و سختی تمام نزد امام بازگشت و جریان را گفت:
امام علیه السلام فرمود: لاحول و لا قوه الا بالله.منابع:
۱- بحارالانوار ج ۴۴ ص ۳۸۶
۲- نفس‌المهموم
۳- موسوعه‌الامام الحسین به نقل از: اسرالشهاده دربندی، مقتل الحسین خوارزمی و بحرالعلوم

۷ – اسحاق بن حیوه [حیاه] حضرمی

از جنایتکاران لشگر عمر بن سعد در کربلا که لباس امام حسین علیه السلام را سرقت و جنایات دیگری هم مرتکب شد. نام پدرش را حریه، یحیی و حویه، نیز گفته اند.
روز عاشورا، پس از شهادت حسین بن علی علیه السلام، لشگر عمربن سعد به جهت غارت لباس های او بر جسد مقدسش حمله کردند. اسحاق بن حیوه، پیراهن آنحضرت را ربود و به سرقت برد و پوشید، در حالی که در آن پیراهن بیشتر از ۱۱۰ سوراخ از تیر و نیزه و شمشیر بود. اگرچه این عدد را به اختلاف ذکر کرده اند.
اسحاق بعد از این قضیه به مرض پیسی مبتلا شد و موی سر و رویش ریخت. دیگر از جنایت این ملعون، آنکه وقتی امام حسین علیه السلام شهید شد، عمر بن سعد (لعنه الله علیه) در بین یارانش فریاد زد که: چه کسی داوطلب می شود که بر بدن حسین با اسب بتازد؟ او، (اسحاق حضرمی) با چند نفر دیگر حاضر بر اینکار شدند. آمد و با اسب خویش بر بدن امام علیه السلام تاخت، چندان که پشت و سینه آنحضرت درهم شکست؛ و بعد هم به اتفاق دیگر جانیان، نزد عبیدالله بن زیاد رفتند و جایزه اندکی از او گرفتند. ابوعمر زاهد می گوید: در نسب آنها دیدیم که همگی حرامزاده بودند.
سرانجام شوم زندگی او:به نقل از «نفس المهموم»، مختار ثقفی در زمان خونخواهی شهداء کربلا، او و دوستانش را گرفت و دست و پایشان را به بندهای آهنین بست و دستور داد آنقدر اسب بر بدن آنها تاختند تا هلاک شدند.

منابع:
۱- نفس‌المهموم
۲- تاریخ طبری
۳- لهوف
۴- الدمعه الساکبه (بهبهانی)
۵- اعیان الشیعه
۶- و به نقل بسیاری دیگر در موسوعه‌الامام الحسین (ع)
۷- منتهی‌الامال
۸- فرهنگ عاشورا

۸ – اسد بن مالک

از عناصر خبیث و قاتلین در کربلا، و سرسپردگان بنی امیهنام او به گونه های مختلفی چون اسید بن مالک، و اسید بن مالک حضرمی، ذکر شده است. بعضی از مورخین چون «ابن شهرآشوب در مناقب» و سیدمحسن امین در «اعیان الشیعه» و قاضی نعمان او را شریک در قتل حضرت عبدالله فرزند مسلم بن عقیل (ع) با همدستی عمروبن صبیح صیداوی می دانند و در زیارت شهداء از ناحیه مقدسه امام زمان (ع) چنین آمده است:السلام علی القتیل بن القتیل «عبدالله بن مسلم بن عقیل» و لعن الله قاتله عامر بن صعصعه و قیل اسد بن مالک، و امام زمان (ع)، او را لعنت کرده است.اسید [اسد]، از جمله ۱۰ نفری بود که بعد از شهادت حسین بن علی (ع)، بر بدن مبارک او با اسب تاختند و استخوان ها و سینه آن حضرت را درهم شکستند .

چون نزد ابن زیاد ملعون رفتند، خواست اظهار خوش خدمتی کند و جایزه بگیرد، شعری به این مضمون خواند:ما سینه حسین را درهم کوبیدیم بعد از آن که پشت او را لگدمال کردیم با اسبان قوی هیکل و تیزتاز!! (لعنه الله علیه)ابن زیاد گفت: شما چه کسانی هستید؟ گفتند: ای امیر ما کسانی هستیم که نیکو خدمت کردیم. ابن زیاد وقعی بر ایشان نگذاشت و فرمان داد تا جایزه کمی به آنها دهند.چون نسب این ده نفر را بررسی کردند، دیدند که همه حرامزاده و از اولاد زنا بودند.

سرانجام کار او:زمانی که مختار ثقفی به خونخواهی حسین بن علی علیه السلام در سال ۶۶ هـ.ق، قیام کرد، دستور داد دست و پای آنها را به میخ های آهنین بر زمین بکوبند و حکم داد تا بر بدن ایشان اسب تاختند تا هلاک شده و در زیر سم اسبان نابود گشتند. (ملهوف ص ۱۸۲، بحارالانوار ج۴۵ ص۵۹)قولی است مبنی بر اینکه او، همان اسید حضرمی (شوهر طوعه) کسی که در کوفه، حضرت مسلم بن عقیل (ع) را در خانه اش پناه داد و او (اسید حضرمی و به نقلی پسرش بلال) این خبر را به دارالاماره و حکومت وقت داد و مسلم (ع) دستگیر شد. اما ممکن است فقط یک تشابه اسمی باشد. «بهر حال منبع موثقی بر این قول یافت نشد.» آنچه مسلم است اینکه از قتله کربلا بوده و دست ناپاکش به خون پاکان آلوده گشته است.

منابع: ۱- موسوعه الامام الحسین به نقل از: حدائق الوردیه، العبرات، و…    ۲- نفس‌المهموم    ۳- زیارت ناحیه مقدسه    ۴- ترجمه ابصار العین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *