روز هفتم محرم سال ۶۱ هجری در کربلاء چه گذشت؟

در روز هفتم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری «عبیدالله بن زیاد» نامه‌ای به «عمر بن سعد» فرستاد و به او دستور داد تا راه فرات را بر حسین(ع) و یارانش ببندند و اجازه نوشیدن حتی قطره ای آب را به امام و یارانش ندهند. (بحارالانوار،ج۴۴،ص۳۸۶)

در پی این فرمان، عمرسعد نیز فوراً «عمرو بن‌حجاج» را با پانصد سوار در کنار رود فرات مستقر کرد تا مانع دسترسی امام حسین (ع) و یارانش به آب شوند. در این روز مردی به نام «عبدالله بن‌حصین ازدی» فریاد برآورد: ای حسین! به خدا سوگند دیگر قطره ای آب را نخواهی نوشید تا از عطش جان دهی.

روز هفتم در کربلاء چه گذشت؟

امام حسین (ع) در پاسخ به وی فرمودند :خدایا او را از تشنگی بکُش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده!

حمید بن مسلم ( از جمله کسانی که در لشکر عمرسعد بود و پاره ای از وقایع عاشورا را از او نقل کرده‌اند) می‌گوید: قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبدالله حصین آن قدر آب می‌نوشید که شکمش بالا می‌آمد و بعد همه آبی را که نوشیده بود بالا می‌آورد! باز فریاد می‌زد: تشنه‌ام! آب…! اما هیچ وقت سیراب نمی‌شد تا این‌که بالاخره به همین وضع هلاک شد. (ارشاد شیخ مفید، ج۲،ص۸۶ و همچنین رجوع کنید به قصه کربلا، علی نظری منفرد، صص ۲۳۰-۲۳۱)

امام حسین(ع) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد: بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن و بر ایشان تنگی و قحطی( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر) پدید آور و آن غلام ثقفی(حجاج بن یوسف) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند. زیرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند( به توسط آن غلام) انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *