ابراهیم ادهم و مشاهده اوج تسلیم وخلوص در بنده ای که خریده بود

از ابراهیم ادهم نقل می‌کنند که گفت: وقتی غلامی خریدم.
گفتم: چه نامی؟ گفت: تا چه خوانی !
گفتم: چه خوری؟ گفت: تا چه دهی !
گفتم: چه پوشی؟ گفت: تا چه پوشانی !
گفتم: چه کنی؟ گفت: تا چه فرمایی !
گفتم: چه خواهی؟ گفت: بنده را با خواست چه کار؟!

پس با خود گفتم: ای مسکین، تو در همۀ عمر خدای را چنین بنده‌ای بوده‌ای؟
بندگی، باری بیاموز… چنان بگریستم که هوش از من زایل شد.                                       این مرحله، همان اوج تسلیم وخلوص است.                                                           بردن اخلاص محض به بارگاه حق‌تعالی کیمیای سعادت است؛
    مقامی که آدمی ایمان می‌آورد که:
    «در خانه اگر کس است      یک حرف بس است»

ابراهیم ادهم - همیار گشت

شیوۀ سخن گفتن

✍️پادشاهی در خواب دید تمام دندانهایش افتادند!‌ دنبال تعبیر کنندگان خواب فرستاد‌. اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید!پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند… دومی گفت: تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانی تر خواهد بود پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد!

هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند اما با دو جمله بندی متفاوت!نوع بیان یک مطلب، میتواند نظر طرف مقابل را تغییر دهد.

داستان کوتاه (تعبیر خواب پادشاه)