تبارشناسی دشمنان اباعبدالله الحسین(ع)/۵

به مناسبت محرم هشت بخش به معرفی دشمنان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) خواهیم پرداخت. هر بخش، شامل زندگی‌نامه هشت تن از دشمنان سالار شهیدان و سرنوشت شوم آنهاست.

در چهار قسمت قبلی از سلسله بخشهای معرفی دشمنان اباعبدالله الحسین(ع)،در مورد سرنوشت ۳۲ نفر توضیح داده شد،درادامه بخش پنجم این گزارش تقدیم می گردد.

بخش پنجم

۳۳- صالح بن وهب یزنی جعفی
 از قاتلین حضرت سیدالشهداء حسین بن علی (ع) و جانیان لشگر عمربن سعد «لعنته الله علیه». القابش در مقاتل به گونه های مختلفی چون: صالح بن وهب مری، مزنی، صالح بن وهب جعفی آمده است. نام او در حماسه حسینی به عنوان یک عنصر خبیث در چند جا مطرح است.
روز عاشورا، آنگاه که حسین بن علی (ع) به میدان آمد، عمر سعد دستور داد تا لشگرش از هر سو بر آن حضرت حمله کنند. ۴۰۰۰ کماندار تیر می زدند و شمر با چند نفر پیادگان نظام از جمله صالح بن وهب، خولی، سنان بن انس و … به طرف خیمه های امام که اهلبیت آن جا بودند، رفتند که امام (ع) فریاد زد: ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید لااقل آزادمرد باشید. من و شما با همدیگر کارزار می کنیم، بر زنان گناهی نیست، تا من زنده ام آن سرکشان را از اهل و عیال من بازدارید. از این رو، شمر بن ذی الجوشن دستور داد که از حرم این مرد دور شوید و به خودش حمله کنید زمانیکه دشمنان رو به امام آورده و از هر طرف بر پیکرش هجوم بردند، آنقدر نیزه و شمشیر زدند تا بدنش مانند خارپشت شد و چون از شدت ضعف و جراحات و تشنگی، چند لحظه ای ایستاد، صالح بن وهب نیزه ای بر پشت آن حضرت زد و حضرت در حالی که می فرمود: بسم الله و بالله و علی مله رسول الله، بر روی گونه راست، از اسب بر زمین افتاد.
پس از شهادت امام حسین علیه السلام، عمر سعد فریاد زد: چه کسانی حاضرند بر پیکر حسین اسب بتازند؟ صالح بن وهب با چند نفر دیگر حاضر بر اینکار شدند که: بدن آنحضرت را زیر سم اسبانشان کوبیدند، آنگونه که سینه و پشتش در هم شکست. و بعد این ده نفر نزد عبیدالله رفتند. پرسید اینها کیستند؟ گفتند: آنها که اسب تاختیم! و عبیدالله جایزه بسیار اندکی برایشان مقرر کرد.
ابوعمرو زاهد گفت: وقتی نسب اینها را دیدیم معلوم شد که همه این ده نفر حرامزاده بودند.و سرانجام ننگین زندگی او:
سال ۶۶ هـ.ق، زمانیکه مختار ثقفی به خونخواهی حسین علیه السلام و بقیه شهداء کربلا قیام کرد، دستور داد این گروه را دستگیر کرده و همه را به پشت بخوابانند و با میخ های آهنی دست و پایشان را به زمین کوبید. آنگاه با اسب هایی که نعل آهنین داشت بر بدنشان تاختند تا هلاک شدند. سپس جسد آنها را سوزاندند. (برخی مقاتل این مطلب را نوشته اند).منابع:۱- مقاتل الطالبین ترجمه رسول محلاتی/ ۱۲۱    ۲- ابصار العین    

۳- نفس‌المهموم    

۴- فرهنگ عاشورا    

۵- موسوعه‌الامام الحسین ج ۴

۳۴- عامر بن نهشل تمیمی (تیمی)
از عناصر خبیث حکومت بنی امیه و قاتل محمد بن عبدالله بن جعفر طیار است.
وی از قبیله «بنی تیم الله بن ثعلبه» بود. (بلاذری)
روز عاشورا، محمد بعد از شهادت برادرش به میدان جنگ با دشمنان آمد و ۱۰ نفر از آنها را هلاک کرد و سپس به دست عامربن نهشل، به شهادت رسید.
حضرت مهدی امام زمان (عج) در زیارت شهدا از ناحیه مقدسه، سلام و درود بر محمد بن عبدالله بن جعفر فرستاده و در مورد قاتلش فرموده: لعن الله قاتله عامربن نهشل التمیمی خداوند او را لعنت کند.
(عبدالله بن جعفر، شوهر حضرت زینب سلام الله علیها بوده و در واقع محمد، فرزند شوهر حضرت زینب است. مادر محمد، خوصاء بنت حفص بن ثقیف، از بکربن وائل بود)

منابع:

 ۱- موسوعه‌الامام الحسین به نقل از: ابن شهرآشوب، مصباح الزائر، اسرارالشهاده، مقاتل الطالبین و…    

۲- نفس‌المهموم    

۳- منتهی الامال    

۴- اقبال الاعمال    

۵- ابصار العین

۳۵- عبدالرحمان بن ابی خَشکارَه بَجَلی [جَبَلی]
از نیروهای تحت امر عمر بن سعد در کربلا و قاتل حضرت مسلم بن عوسجه! این عنصر خبیث در دو مقطع حساس تاریخ عاشورا (کربلا) نامش مطرح است. روز عاشورا سال ۶۱ هـ.ق، مسلم بن عوسجه اسدی یکی از یاران حسین بن علی علیه السلام در جنگ تن به تن با دشمن به درجه رفیع شهادت رسید. قاتلش عبدالرحمان که در بعضی نقل ها عبدالله گفته شده فرزند ابی خشکاره با همدستی عبدالله ضبابی و مسلم بن عبدالله ضبابی (خبابی) او را شهید کردند.
این افراد که نامشان در زیارت ناحیه مقدسه آمده، مورد لعنت امام زمان علیه السلام قرار گرفته اند. آنجا که امام مهدی علیه السلام بر مسلم بن عوسجه سلام و درود فرستاده و بعد می فرماید: لعن الله المشرکین فی قتلک مسلم بن عبدالله الضبابی و عبدالله بن خشکاره البجلی. ای مسلم: خداوند لعنت کند کسانی که ترا کشتند. پسر عبدالله ضبابی که در بعضی نقل ها «خبابی» آمده شاید که همان «عبدالله بن خولانی» نیز باشد. (این اسامی در گذر تاریخ به نقل های مختلف درآمد) و دیگر عبدالله [عبدالرحمان] بن ابی خشکاره بجلی [جبلی نیز آمده است].
او بعد از شهادت حسین علیه السلام، ورسی (ورس رنگی است گیاهی که برای سرخ شدن لباس به کار می رفته است) را که با آن حضرت بود با چند نفر دیگر غارت کرد و به یغما برد یعنی همان لباس سرخ رنگ امام علیه السلام را!! (شاید مقصود لباس و پیراهن خونین آنحضرت باشد)

پایان شوم زندگی او
سال ۶۶ / ۶۷ هـ.ق، در زمان قیام مختار ثقفی، عبدالرحمان بدست مأمورانش دستگیر و نزد مختار آورده شد. همین که مختار چشمش به عبدالرحمان و همدستش افتاد فریاد زد: «یا قتله سید شباب اهل الجنه: ای قاتلان و کشندگان نیکان و آقای جوانان بهشت! دیدید که چگونه خداوند شما را به دست انتقام سپرد. امروز خدا شما را قصاص می کند. دیدید که آن پیراهن سرخ رنگ، چه نحوستی برای شما پیش آورد».
و بلافاصله دستور داد آنها را در مقابل بازار و ملاء عام، گردن بزنید. مأمورانش او را کشتند. (لعنه الله علیه)

منابع:

 ۱- نفس‌المهموم    

۲- زیارت ناحیه مقدسه    

۳- فرهنگ عاشورا    

۴- ترجمه لهوف سیدبن طاووس

۳۶- عبدالرحمن بن محمد اشعث (اَشعَث)
عبدالرحمن، از سرکردگان سیاسی و نظامی بنی امیه که نامش در تاریخ با عنوان «ابن اشعث» مطرح شده است.
پدرش: محمد بن اشعث بن قیس کندی ازدی کوفی
مادرش: ام عمرو، دختر سعید بن قیس
برادرانش: صباح، اسحاق و منذر که ظاهرا نائنی و قاسم برادر تنی او بود.
وی از قبیله بزرگ «کنده حضرموت در جنوب عربستان» و بسیار زیرک و با مطانت بود. و خود و خاندانش میانه خوبی با آل پیامبر (ص) نداشتد. به تعبیر امام صادق (ع) اشعث که پدر بزرگش بود شریک در قتل علی بن ابیطالب (ع)، عمه اش جعده، قاتل امام حسن مجتبی (ع) و پدرش محمد بن اشعث که در قتل حسین بن علی (ع) شرکت داشت. عبدالرحمن نیز از همین قبیله سرشناسی بوده که در ۴۰ سال اول خلافت بنی امیه، همکاری با امویان را در برابر دولتمردان و مراکز قدرت دیگر ترجیح میداند- او در ادامه کار خانواده اش در عرصه سیاست وارد شد و نقش او در تاریخ، اولین بار آنجایی است که در سال ۶۰ ه.ق د قیام حضرت مسلم بن عقیل و مخفی شدن او، به مجلسی «عبیدالله بن زیاد» وارد می شود و پدرش محمد را، مشغول گفتگو با عبیدالله می بیند و او ار از محل اختفای حضرت مسلم باخبر می کند که همین امر باعث دستگیری مسلم و شهادت او می شود.

جریانات سیاسی و اقدامات او
سال ۶۶ ه.ق، قیام «مختار ثقفی» او را یکباره به حوادث سیاسی بیشتر کشاند و همراه قبیله اش در خدمت «زبیریان» قرار گرفت تا جائیکه در حجاز اقامت و فرمانده سپاهی شد تا شهر مدینه را از لشگریان بنی امیه حفظ کرد، و مامور جمع آوری مالیات مدینه از طرف حکومت «آل زبیر» شد.
در اوایل قیام مختار، سیاست مماشات و آشتی موقت با او را داشت و حتی با پدرش «محمد» که آماده جنگ با مختار بود مخالفت کرد.
اما اوایل سال ۶۷ ه.ق به بصره رفت و چون پدرش را همراه بزرگان کوفه در جنگ با مختار دید، فورا به کمک او شتافت و مصعب بن زبیر حریف سرسخت مختار را تقویت و حمایت نمود و چون پدر و دو برادرش در جنگ با مختار کشته شدند، نفرت و کینه عمیقی نسبت به شیعیان پیدا کرد و به انتقام خون آنها، شیعیانی که در زندان بودند و حتی اسیران هم قبیله اش را کشت:
بعد از پدرش، با وجود برادران بزرگتر، او جانشین پدر و رئیس قبیله «کنده» شد. شاید این به دلیل محبت فوق العاده اش به پدر بود که او را در سن جوانی (۲۷ سالگی) به این سمت، منصوب کرد.
در حکومت زبیریان، مدتی از طرف «مصعب بن زبیر» (حاکم بلاد شرق اسلامی) حکومت فارس را به جای «مهلب بن ابی صفره» حاکم خراسان بدست گرفت. عبدالرحمن در زمان حکومت مروانیان که برادرش «اسحاق» مدتی فرمانده سپاه اعراب طبرستان بود، فرماندهی قسمتی از این سپاه را به عهده داشت تا با حملات ناگهانی «شبیب» رهبر بزرگ از ارقه خوارج مقابله کند.
از مهمترین حوادث دوران زندگی «ابن اشعث» در زمان حکومت حجاج بن یوسف ثقفی» حاکم عراق می باشد.
او در آغاز حقیقتا قصد همکاری کامل با حجاج را در تمام زمینه های نظامی و اجتماعی داشت و حجاج با وجود مخالفت های شخصی اش با او، در سال ۸۰ ه.ق به علل اساسی، حکومت سیستان را با اختیارات نامحدود به او واگذار کرد، ضمنا فرماندهی لشگری بزرگ و پرزرق و برق که به «جیش الطواویس، یعنی سپاه طاووسان» مشهور بود، بر عهده گرفت این لشگر که از شهرهای بصره و کوفه در شهر اهواز، سپاه واحدی را تشکیل دادند، یکی از اهدافش جنگ با «رتبیل یا زنبیل»، حاکم سجستان (مناطق جنوبی ماوراء النهر، از کابل به سمت جنوب و از ایران به بلاد کرمان به سمت شرق را سجستان گویند) بود.
رتبیل خواهان مصالحه شد ولی عبدالرحمن نپذیرفت و خواست تا تمام منطقه سیستان را تصرف کند. او پس از کسب موفقیت هایی از جمله: تصرف بخشی از آن سرزمین و گرفتن غنائم زیاد بدست اعراب، یکباره تصمیم گرفت تا آن جنگ را تا بهار سال بعد، متوقف کند. این تصمیم را با حجاج در میان گذاشت. حجاج به دلیل زیرکی عبدالرحمان، هرگز نتوانست از نقشه های سری او باخبر شود لذا این پیشنهاد را رد کرد و از او خواست تا به فتوحات ادامه دهد. عبدالرحمان که دائما شورش علیه حجاج را در سر داشت با سپاه عراق که مشکلات کار را درک می کردند سر به مخالفت گذاشته، و حاضر به قبول فرمان حجاج نشدند و همین مسئله بهانه ای برای مخالفت عبدالرحمن با حجاج بن یوسف و حکومت اموی شد و در واقع، بین آن دو اختلاف افتاد.
عبدالرحمن به جای اینکه به فتوحات بپردازد. با لشگر خویش برای عزل حجاج و استیلای عراق بر حجاج شورید و در ذی حجه سال ۸۱ ه.ق وارد شهر بصره شد؛ تمام مردم آن شهر، اعم از قراء و اشراف و بزرگان و سربازان عراقی و موالی مسلمان که از سختگیریهای حجاج خسته بودند، عبدالرحمن را حمایت کردند و چون او زمینه را مساعد دید تابستان سال ۸۱، با همراهی هفتاد هزار و به روایتی صد و پنجاه و سه هزار نفر سرباز و حمایت بالقوه اهالی بصره و کوفه از اشراف اعراق و سپاهی بزرگ از طریق کرمان و فارس عازم بصره شد و قیام کرد. از آن طرف ۳ برادرش که ظاهرا ناتنی بودند با استفاده از یک فرصت مناسب مخفیانه فرار کرده و خود را به سرعت در عراق به حجاج رساندند. مردم دسته دسته به عبدالرحمن ملحق می شدند. نقل است که تنها در کرمان، همه ۴۰۰۰ جنگجوی منطقه از مردم بصره و کوفه به شورشیان پیوستند. و تمام عمال حجاج را از مسند حکومت بیرون کرده و کسانی از خودشان به جای آنها گذاشتند. در میان آنها تعدادی زیادی از فقهای عراق از جمله «ابن ابی لیلی» کسی که مورد ضرب و شتم حجاج قرار گرفته بود تا امام علی (ع) را دشنام دهد، بودند (ص/ ۵۸۵ تاریخ خلفا) همچنین کمیل بن زیاد از محبان علی (ع) فرماندهی گروهی از قراء را به عهده داشت. «عبدالملک»، خلیفه وقت که از این شورش ترسیده بود پیشنهاد کرد که حاضر است حجاج را عزل کند ولی عبدالرحمان و یارانش که احساس پیروزی می کردند و به این تعهد عبدالملک اطمینان نداشتند حاضر نشدند، اضافه بر اینکه اساسا اصل مخالفت آنها، علیه بنی امیه بود نه فقط شخص حجاج!! وی تا آخرین لحظات مردانه جنگید ولی در اواخر سال ۸۲ جنگ با شکست عراقیان پایان گرفت. این قیام که از طولانی ترین و وسیع ترین قیامهای سیاسی و مذهبی ضد امویان در سده اول هجری بود در (دیر الجماجم) بین او و سپاه حجاج جنگی سخت شد و عاقبت به شکست عبدالرحمان و اسارت بسیاری از یارانش انجامید و خود سبب شد تا در درگیریهای بعدی نتواند مقاوم باشد. از این رو از همان راه عراق به سیستان بازگشت و در راه خراسان عده ای از همراهانش از او جدا شدند و خودش به هرات رفته و به «رتبیل» شاه سیستان، پناهنده شد.
به نقلی، او با عده ای از سرداران و محارم خود به کوفه فرار کرد. سال ۸۵، معاهده ای بین «حجاج ثقفی» و «رتبیل» امضاء شد که سر عبدالرحمان جزو تعهدات «رتبیل» بود که برای حجاج فرستد.

پایان زندگی شوم:
درباره پایان زندگی عبرت انگیز «ابن اشعث» روایات و اخبار گوناگون و داستان های مختلفی نقل شده، اما آنچه که همه در آن اتفاق نظر دارند اینست که: او زنده به دست حجاج ثقفی نیفتاد. نامه ها و پیام ها و یا تهدیدهای حاکم عراق یعنی حجاج به «رتبیل»، سرانجام او را مجبور کرد تا عبدالرحمان را تسلیم کند. او نیز با توسل به خودکشی در بین راه خود را از بام قصری به زیر افکند و کشته شد. بعضی مورخین گویند: رتبیل، سر عبدالرحمان را برای حجاج فرستاد و با او شرط کرد مدت ۷ یا ۹ سال جنگ میان آنها متوقف شده و مبلغی نیز بپردازد.

منابع:

۱- دائره المعارف بزرگ اسلامی به نقل از: کامل ابن اثیر، وفیات ابن خلکان، تاریخ طبری، ابوالفرج اصفهانی الانحانی، جاحظ، و چندین منبع دیگر    

۲- تاریخ خلفا ج ۲ رسول جعفریان    

۳- دائره المعارف فارسی (مصاحب)

۳۷- عبدالله بن ابی المحل
از افراد وابسته به دربار «عبیدالله بن زیاد» در کوفه.
نامش، عبدالله بن ابی المحل بن حزام بن… عامر بن کلاب! و بعضی مقاتل نام او را جریربن عبدالله بن مخلد الکلابی گویند.
در قبیله بنی کلاب و برادرزاده حضرت ام البنین، مادر اباالفضل العباس علیه السلام بود و در واقع با آن حضرت خویشی و قرابت نزدیک داشت.
او در حماسه کربلا، آن جایی مطرح شده که پیشنهادی به «عبیدالله بن زیاد» برای امان نامه داده است.
ماجرا در زمانی است که ابن زیاد، از مماشات عمربن سعد با حسین بن علی (ع) بسیار آزرده خاطر شد و تصمیم گرفت به سختی با او برخورد کند لذا روز نهم محرم سال ۶۱ هـ.ق، نامه ای به شمربن ذی الجوشن داد تا آن را به عمرسعد در کربلا برساند. عبدالله بن ابی المحل که آنجا در کنار ابن زیاد بود، گفت: ای امیر، خواهرزادگان ما (عباس، عبدالله، جعفر و عثمان، ۴ برادر و فرزندان علی علیه السلام)؛ (چون از یک قبیله بودند، همدیگر را خواهرزاده گفته اند)، همراه با حسین بن علی هستند، اگر صلاح می دانی امان نامه ای برای آنها بنویس.
عبیدالله آن پیشنهاد را قبول کرد و گفت: به چشم! و به کاتب خودش دستور داد تا امانی نوشت. عبدالله بن ابی المحل نامه را توسط پیک که نامش را مورخین، «کزمان [کرمان]» گفته اند به کربلا فرستاد. وی پس از ورود به کربلا متن امان نامه را برای آن برادران (فرزندان ام البنین) خواند و گفت: این نامه امانی است که خالوی شما (عبدالله بن ابی المحل) برایتان فرستاده است. آن جوانان گفتند به دایی ما سلام برسان و بگوی: ما را به امان شما نیازی نیست. امان خداوند از امان پسر سمیه (ابن زیاد) بهتر است.

منابع:

۱- نفس‌المهموم    

۲- کامل ابن اثیر ج ۴ ص ۵۶    

۳- اعیان الشیعه    

۴- موسوعه الامام الحسین به نقل از: تاریخ طبری، معالی السبطین، مقتل الحسین خوارزمی و…

۳۸- عبدالله بن عزره خثعمیاز قاتلان شهداء کربلا در عاشورا سال ۶۱ هـ.ق
نامش به گونه های مختلفی چون: عبدالله بن عمرو خثعمی، عبدالله بن عروه خثعمی، عروه بن عبدالله خثعمی در تاریخ ذکر شده است.
او از طایفه «خثعم» و از نیروهای عمربن سعد در کربلا بود.
در مورد شهادت حضرت «جعفر بن عقیل» برادر مسلم بن عقیل، عده ای از مورخین همین شخص [عبدالله بن عزره خثعمی] را قاتل او می دانند. چنانکه روایتی در همین زمینه از امام محمدباقر علیه السلام است که فرمودند:
عروه بن عبدالله خثعمی، او [جعفر بن عقیل] را کشت. (مقاتل الطالبین)
و بعضی مقاتل نوشته اند که او تیر بر جعفر بن عقیل انداخته و بشر بن خوط [سوط] همدانی او را کشته است. (نفس المهموم)
برخی سیره نویسان گویند که کشنده حضرت جعفر بن عقیل، بشر بن خوط همدانی بوده که ما این مطلب را جداگانه در جای خود، ثبت کرده ایم. (کامل ابن اثیر، العبرات)
زمانیکه مختار ثقفی قیام کرد و سال ۶۶ هـ.ق به خونخواهی حسین بن علی (ع) و شهداء کربلا بپاخاست، دستور داد تا عبدالله بن عزره یا عروه را که می گفت: من دوازده تیر بر اینان (شهداء) افکندم ولی هیچکدام کاری نشد. تعقیب و دستگیر کنند، ولی این مرد خثعمی توانست از چنگ مختار فرار کرده و به بصره، نزد «مصعب بن زبیر» رود. مختار دستور داد تا خانه اش را خراب کردند.
 
منابع:

۱- نفس‌المهموم    

۲- فرهنگ عاشورا    

۳- موسوعه‌الامام الحسین به نقلی از اسرار الشهاده، مقاتل الطالبین، بحار مجلسی و…    

۴- لهوف

۳۹- عبدالله بن عقبه غنوی     
قاتل ابوبکر بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام در عاشورا ۶۱ هـ.ق در کربلا!
وی از طایفه غنی می باشد.
ابوبکر فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام و مادرش رمله، برادر حضرت قاسم بود که سال ۶۱ هـ.ق در واقعه عاشورا، به دفاع از عم خود، امام حسین علیه السلام به میدان جنگ رفت و نبردی شجاعانه کرد و با ضربت «عبدالله بن عقبه» به شهادت رسید. (دمع السجوم ص۴۰۸)
اکثر مورخین، وی را قاتل این شهید می دانند و عده معدودی قاتل او را («حرمله» و یا «زجر بن بدر») گفته اند. از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمودند: وی به دست عقبه غنوی به شهادت رسید. اشعاری در همین رابطه از «سلیمان بن قته» سروده شده که: یک بیت آن چنین است:
وعند غنی قطره من دمائنا *** سنجزیهم یوما بهاحیث حلت

یعنی: در طایفه غنی، قطره ای از خون ما وجود دارد و روزی مناسب از آنان انتقام می گیریم.

سرانجام کار او:
در زمان قیام مختار، سال ۶۶ هـ.ق که به خونخواهی اباعبدالله الحسین و یارانش برخاست، عده ای را مأمور کرد تا دنبال «عقبه غنوی» رفته و او را دستگیر کنند ولی او به بصره و به نقل برخی به «جزیره» فرار کرده بود، مختار دستور داد تا خانه اش را ویران و اموالش را مصادره نمودند.
حضرت مهدی (عج) در زیارت شهداء از ناحیه مقدسه، سلام و درود بر حضرت ابی بکر بن حسن فرستاده و قاتل او را لعنت کرده و می فرماید: السلام علی ابی بکر بن الحسن، الزکی الولی، المرمی بالسهم الردی، لعن الله قاتله عبدالله بن عقبه غنوی.
سلام بر «ابی بکر بن الحسن» آن ولی پاک تیر خورده پیکانی آسیب دیده.
خداوند قاتل او «عبدالله بن عقبه غنوی» را لعنت کند.

منابع:

۱- موسوعه الامام الحسین به نقل از: مثیرالاحزان جواهری، الدمعه الساکبه بهبهانی، بحارالانوار، العوالم بحرانی، و چندین منبع دیگر    

۲- نفس المهموم    

۳- فرهنگ عاشورا    

۴- ابصار العین    

۵- منتهی الامال

۴۰ – عبدالله بن قطبه طائی نبهانی     
قاتل «عون»، فرزند عبدالله بن جعفر طیار و حضرت زینب سلام الله علیها، از شهداء کربلا! نام او در تاریخ، عبدالله بن بطه [قطنه] طائی، عبدالله بن قطبه التیهانی، عبدالله قطبه نبهانی نیز آمده است.
تمام مقاتل، متفق هستند که او در روز عاشورا، در میدان جنگ بر عون بن عبدالله، حمله کرد و او را به شهادت رساند.
عون بعد از برادرش به میدان آمد و علیه دشمن مبارزه کرد و چند نفر از آنها را کشت، ناگهان مردم از هر طرف به او حمله کرده و عبدالله بن قطبه طائی به او تاخت و شهیدش کرد.
حضرت مهدی صاحب الزمان (عج)، در زیارت شهداء کربلا از ناحیه مقدسه، بعد از سلام و درود بر عون بن عبدالله، قاتلش را لعنت کرده است.
السلام علی «عون بن عبدالله بن جعفر» الطیار فی الجنان، حلیف الایمان و منازل الاقران الناصح للرحمن، التالی للمثانی و القرآن، لعن الله قاتله «عبدالله بن قطبه النبهانی»

منابع:

 ۱- موسوعه‌الامام الحسین    

۲- نفس‌المهموم    

۳- فرهنگ عاشورا    

۴- مثیرالاحزان    

۵- اعیان الشیعه    

۶- منتهی‌الامال

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *