چه زمانی عقب رفته ایم

اگر زمانی که دیگران پیش می روند ما در فکر حفظ وضع موجود خودمان باشیم در واقع عقب رفته ایم.
بخواهیم یا نخواهیم رقابت سکون ندارد.

جهت بهتر روشن شدن این متن داستان کوتاه را در ادامه بخوانید.

روزی کلاه فروشی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند.
کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید.
وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست.
بالای سرش را نگاه کرد.
تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد.
در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند.
او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند.
به فکرش رسید که کلاه خود را روی زمین پرت کند.
این کار را کرد و دید میمون ها هم کلاه ها را بطرف زمین پرت کردند.
او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.

سال های بعد نوه او هم کلاه فروش شد.
پدربزرگ این داستان را برای نوه اش را تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند.
یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد.
میمون ها هم همان کار را کردند.
او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند.
نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت ولی میمون ها این کار را نکردند.
یکی از میمون ها از درخت پایین امد و کلاه را از سرش برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت:
«به او فهماند که فقط او پدر بزرگ ندارد اینها هم دارند.»

نتیجه گیری :

یکی از بزرگ ترین اشتباهی که بعضی ها می کنند این است که فکر می کنند فقط خودشان فکر می کنند. فکر می کنند ایده های نو ، فقط سراغ آنها می آید. فکر می کنند فقط خودشان تجریه می اندوزند ، فکر می کنند خودشان عقل کل هستند و رقبا ، یک عده مجسمه فاقد شعورند و به راحتی می توان آنها را شکست داد!
شما این اشتباه را مرتکب نشوید.

اگر زمانی که دیگران پیش می روند ما در فکر حفظ وضع موجود خودمان باشیم در واقع عقب رفته ایم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *