سهم‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ در تمدن‌ بشری‌چیست‌؟

خواجه نصیر با قوم خون ریز مغول که از علم، تنها به خرافه و جادو علاقه مند بودند، سر و کار داشت و با روزگاری مواجه بود که کتاب خانه ها و مدرسه ها ویران و استادان، کشته و آواره شده بودند. در آن دوران، متجاوزان مغول، قدرت درک یافته های علمی را نداشتند و به طور طبیعی خریدار آن هم نبودند. میراث درخشان تمدنی که از امثال فارابی، بیرونی و ابن سینا باقیمانده بود، کم کم داشت در میان مغولان نابود می شد. در چنین شرایطی، خواجه نصیر، مشعل پرفروغ دانش را در دست گرفته بود. او صالح ترین و تواناترین فرد برای این رسالت بزرگ تاریخی به شمار می آمد. آوازه استعداد و قدرت علمی و استادی او، نه تنها در سراسر ایران، که تا مغولستان نیز پیچیده بود تا حدی که حاکم مغول در آن دوره، از هلاکو خواست که خواجه را به نزد او فرستد تا در آن جا رصدخانه ای بنا کند که البته این درخواست، هرگز عملی نشد.

تمدن‌ براساس‌ تعاریفی‌ که‌ از آن‌ شده‌ عبارت‌ است‌ همکاری‌ مردم‌ با یکدیگر در امور زندگانی‌ وفراهم‌ ساختن‌ اسباب‌ ترقی‌ و آسایش‌; و اصولا ظهور تمدن‌ هنگامی‌ امکان‌پذیر است‌ که‌ امنیت‌و آسایش‌ برقرار باشد و این‌ مهم‌ در زمان‌ خواجه‌ نصیر بخاطر حمله‌ مغول‌ به‌ ایران‌ میسر نشد مگر با یک‌ سیاست‌ خاص‌ که‌ آنهم‌ پیدا کردن‌ ضعف‌ دستگاه‌ حکومتی‌ بود که‌ پایبندی‌ آنها به‌مسایل‌ خرافی‌ همچون‌ پیشگوئی‌ و خواب‌ دیدن‌ توجه‌ خواجه‌ نصیر را به‌ خود جلب‌ کرد و او ازهمان‌ نقطه‌، سیاست‌ عملی‌ خود را به‌ اجرا گذاشت‌ که‌ همکاری‌ با دستگاه‌ در آن‌ مقطع‌ و عدم‌برخورد با مسایل‌ خرافی‌ مورد اعتقاد آنها یکی‌ از سیاستهای‌ مورد نظر بود که‌ تاریخ‌ در گذر ایام‌پاسخ‌ به‌ خدمت‌ گرفتن‌ چنین‌ دستگاهی‌ را داده‌ است‌ که‌ آنهم‌ مهار جنگ‌ و باز گرداندن‌ آرامش‌ بودکه‌ برای‌ پی‌ریزی‌ هر تمدنی‌ لازم‌ است‌; داستان‌ ذیل‌ تائید سیاستهای‌ بکار گرفته‌ شده‌ توسطخواجه‌ نصیر است‌ که‌ به‌ اختصار از نظرتان‌ می‌گذرد:

روزی‌ هلاکو به‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ می‌گوید که‌ یک‌ حادثه‌ جالب‌ را پیشگویی‌ کنید که‌ من‌مشخصاً شاهد باشم‌ خواجه‌ ضمن‌ پذیرش‌ می‌گوید این‌ حادثه‌ در شب‌ پنجشنبه‌ اتفاق‌ خواهدافتاد که‌ همراه‌ با کسوف‌ است‌ و اتفاقاً در آن‌ شب‌ هلاکو در خواب‌ بود و نگهبانان‌ اجازه‌ ورود به‌خواجه‌ را نمی‌دادند که‌ باعث‌ نگرانی‌ خواجه‌ شده‌ بود که‌ مبادا هلاکو این‌ حادثه‌ را نبیند،چاره‌ ای اندیشید و شنید که‌ یکی‌ از خرافات‌ در باره‌ ماه‌گرفتگی‌ این‌ است‌ که‌ می‌گویند اژدها ماه‌ را گرفته‌پس‌ باید به‌ ظروف‌ مسینی‌ کوبید تا اژدها بترسد و ماه‌ را رها کند بلافاصله‌ خواجه‌ نگهبانان‌ را ازاین‌ قضیه‌ ترساند و آنها ظروف‌ مسین‌ را برداشته‌ و به‌ یکدیگر کوبیدند و این‌ باعث‌ شد که‌ خود هلاکو از خواب‌ بیدار شود و خواجه‌ آنچه‌ را که‌ دیده‌ بود به‌ هلاکو نشان‌ داد و او سخن‌ خواجه‌ را پذیرفت‌ و اعتبار علمی‌ و شخصیت‌ خواجه‌ برای‌ او تثبیت‌ شد.

پس‌ از آن‌، هلاکو از خواجه‌ سئوال‌ کرد آیا چون‌ ما دیشب‌ می‌دانستیم‌ که‌ ماه‌ خواهد گرفت‌، ماه‌ گرفته‌ است‌ یا اگر نمی‌دانستیم‌ ماه‌ می‌گرفت‌؟ خواجه‌ گفت‌ چه‌ شما می‌دانستید و چه‌ نمی‌دانستیداین‌ اتفاق‌ می‌افتاد. هلاکو پرسید آیا ما می‌توانستیم‌ از وقوع‌ این‌ حادثه‌ جلوگیری‌ کنیم‌؟ خواجه‌گفت‌ خیر متأسفانه‌ مسایل‌ طبیعی‌ و فلکی‌ در اختیار ما نیست‌ و از بشر هم‌ کاری‌ برنمی‌آید.هلاکو گفت‌ کاری‌ که‌ اگر ما بدانیم‌ یا ندانیم‌ اتفاق‌ می‌افتاد و اگر بدانیم‌ نمی‌توانیم‌ از وقوعش‌جلوگیری‌ کنیم‌ دانستنش‌ چه‌ سودی‌ دارد؟ خواجه‌ نصیرالدین‌ تدبیری‌ اندیشید که‌ هلاکو آمادگی‌برای‌ درک‌ مسایل‌ علمی‌ را ندارد لذا با بعضی‌ از دوستانش‌ مشورت‌ کرد و نتیجه‌ آن‌ شد که‌ آنان‌ دودیگ‌ بزرگ‌ مسین‌ را از بالای‌ محلی‌ مرتفع‌ که‌ در نزدیکی‌ خیمه‌ هلاکو است‌ بزمین‌ بیاندازند دراین‌ هنگامه‌ که‌ هلاکو از شکار برمی‌گشت‌ خواجه‌ باتفاق‌ او وارد شدند اما خواجه‌ به‌ هلاکو گفت‌که‌ صحبت‌ محرمانه‌ای‌ با شما دارم‌ و آن‌ اینست‌ که‌ تا چند لحظه‌ دیگر صدای‌ مهیبی‌ خواهیدشنید لطفٹ نترسید و فقط به‌ چهره‌ اطرافیان‌ نگاه‌ کنید به‌ موقع‌ علت‌ قضیه‌ را توضیح‌ خواهم‌ داد;میهمانان‌ یکی‌ پس‌ از دیگری‌ وارد شدند که‌ ناگهان‌ صدای‌ مهیبی‌ بلند شد هر یک‌ عکس‌العملی‌ ازخود نشان‌ دادند فقط هلاکو و خواجه‌ نصیرالدین‌ آرام‌ نشسته‌ بودند، در این‌ لحظه‌ خواجه‌ گفت‌اگر جنابعالی‌ از این‌ قضیه‌ مطلع‌ نبودید حتمٹ می‌ترسید و این‌ اطلاع‌ باعث‌ شد که‌ شما از این‌ صدانهراسید. خاصیت‌ پیشگوئی‌ و پیش‌بینی‌ منجمین‌ واقعی‌ این‌ است‌ که‌ به‌ شما آرامش‌ می‌دهد وهمین‌ باعث‌ شد که‌ خواجه‌ بعنوان‌ مشاور هلاکو انتخاب‌ شود.

پس‌ از اینکه‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ در دربار هلاکو خان‌ محبوبیت‌ یافت‌ و بعنوان‌ مشاورانتخاب‌ شد از فرصت‌ بدست‌ آمده‌ کمال‌ استفاده‌ را برد و شروع‌ به‌ پی‌ریزی‌ بنای‌ تمدن‌ عظیمی‌نمود که‌ تاریخ‌ از آن‌ بهره‌های‌ فراوانی‌ برده‌ است‌.

 

نشانه‌های‌ تمدن‌

ـ رفتن‌ به‌ دربار هلاکو خان‌ و مهار جنگ‌ و خونریزی‌ و برگرداندن‌ آرامش‌

ـ احترام‌ و تکریم‌ علماء و دانشمندان‌

ـ تأمین‌ هزینه‌ زندگی‌ دانشمندان‌ از طریق‌ موقوفات‌ و ساخت‌ اولین‌ کوی‌ دانشمندان‌ وابسته‌ به‌رصدخانه‌ مراغه‌

ـ دعوت‌ دانشمندان‌ و صاحبنظران‌ از دیگر بلاد به‌ مراغه‌

ـ تأسیس‌ رصدخانه‌ مراغه‌ و یا به‌ تعبیری‌ دانشگاه‌ مراغه‌

ـ جمع‌آوری‌ و خریداری‌ کتب‌ و تأسیس‌ کتابخانه‌

یکی‌ از عوامل‌ تمدن‌ و ابزار رشد و ترقی‌، علماء و دانشمندان‌ می‌باشند که‌ خواجه‌ نصیرالدین‌طوسی‌ از این‌ عامل‌ بخوبی‌ استفاده‌ کرد. در حقیقت‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ در زمان‌ خودش‌تمدنی‌ بنا نهاد که‌ می‌توان‌ گفت‌ عالی‌ترین‌ بنای‌ تمدن‌ بوده‌ است‌ که‌ امروزه‌ ما نیز بخشی‌ از تمدن‌را وامدار و مدیون‌ افکار و آثار و خدمات‌ آن‌ نابغه‌ اسلامی‌ هستیم‌.

برای‌ تکمیل‌ بحث‌ لازم‌ است‌ که‌ به‌ یک‌ پرسش‌ پاسخ‌ داده‌ شود; و آن‌ پرسش‌ این‌ است‌ که‌ آیااصولا رفتن‌ علماء و دانشمندان‌ به‌ دربار درست‌ است‌ یا خیر؟ این‌ سئوالی‌ است‌ که‌ از دیربازمطرح‌ بوده‌ و جوابها نیز مشخص‌ است‌ و آن‌ اینست‌ که‌; کدام‌ و چه‌ عالمی‌ به‌ دربار می‌رود؟ اگرعالمی‌ خود ساخته‌ باشد آیا رفتن‌ او محل‌ اشکال‌ است‌؟ کما اینکه‌ در مورد خواجه‌ نصیرالدین‌،اکثر علماء اتفاق‌ نظر دارند و رفتن‌ او را به‌ دربار مورد تائید قرار داده‌اند.

حضرت‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌) بنیانگذار جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ درباره‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌چنین‌ می‌فرمایند:

… و اما قضیه‌ خواجه‌ نصیر و امثال‌ خواجه‌ نصیر شما می‌دانید این‌ را که‌ خواجه‌ نصیر که‌ در این‌دستگاه‌ وارد می‌شد نمی‌رفت‌ وزارت‌ بکند می‌رفت‌ آنها را آدم‌ کند نمی‌رفت‌ برای‌ اینکه‌ در تحت‌نفوذ آنها باشد می‌خواست‌ آنها را مهار کند تا آن‌ اندازه‌ای‌ که‌ بتواند; کارهایی‌ که‌ خواجه‌ نصیر برای‌مذهب‌ کرد آن‌ کارهاست‌ که‌ خواجه‌ نصیر را خواجه‌ نصیر کرد.

با این‌ کلام‌ حضرت‌ امام‌ (ره‌)، رفتن‌ خواجه‌ نصیر به‌ دربار نیز منتفی‌ می‌شود. پس‌ با رفتن‌ او به‌دربار هلاکو، انسانهای‌ زیادی‌ نجات‌ یافتند، که‌ سنی‌ و شیعه‌ بودن‌ هم‌ مطرح‌ نبوده‌، بلکه‌ وقتی‌ به‌تاریخ‌ مراجعه‌ می‌کنیم‌ می‌بینیم‌ که‌ ابن‌ ابی‌الحدید شارح‌ نهج‌البلاغه‌ که‌ شیعی‌ مذهب‌ نبوده‌خواجه‌ نصیر برای‌ نجات‌ جان‌ او اهتمام‌ کامل‌ ورزیده‌ است‌. درست‌ در زمانیکه‌ علماء ودانشمندان‌ و انسانها کشته‌ می‌شدند و از علم‌ و فرهنگ‌ دانش‌ خبری‌ نبوده‌ خواجه‌ نصیر در همان‌عصر و از میان‌ همان‌ قوم‌ پایه‌های‌ تمدن‌ را می‌ریزد که‌ برای‌ همیشه‌ باقی‌ است‌.

 

خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ و رصدخانه‌ مراغه‌

(نوزایش‌ ستاره‌شناسی‌ در جهان‌ اسلام‌)

>هوالذی‌ جعل‌ الشمس‌ ضیاء والقمر نورٹ و قدره‌ منازل‌ لتعلمو عدد السنین‌

والحساب‌<(یونس‌ ۵).

اوست‌ خدایی‌ که‌ خورشید را رخشان‌ و ماه‌ را تابان‌ قرار داد و سیر ماه‌ را در منازلی‌ معین‌ کرد تابدینوسیله‌ شما سالها و حساب‌ را بدانید. خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ پس‌ از اطمینان‌ از اینکه‌هلاکو عواید موقوفات‌ را در اختیارش‌ قرار می‌دهد اقدام‌ به‌ ساخت‌ رصدخانه‌ در سال‌ ۶۵۷هجری‌ می‌نماید و در سال‌ ۶۷۲ قبل‌ از افتتاح‌ رسمی‌ دارفانی‌ را وداع‌ می‌گوید که‌ مسئولیت‌ اداره‌این‌ بنای‌ عظیم‌ بدست‌ فرزند ارشدش‌ خواجه‌ اصیل‌الدین‌ سپرده‌ می‌شود.

بنیاد بین‌المللی‌ ستاره‌شناسی‌، یا دانشگاه‌ مراغه‌، نامی‌ است‌ که‌ زیبنده‌ این‌ رصدخانه‌ است‌ و دراهمیتش‌ همین‌ بس‌ که‌ دانشمندان‌ اسلامی‌ و غربی‌ به‌ عظمتش‌ پی‌ برده‌اند و معتقدند که‌ نوزایشی‌که‌ در امر ستاره‌شناسی‌ در دنیای‌ اسلام‌ با ساخت‌ رصدخانه‌ مراغه‌ بوجود آمده‌ تمامٹ مدیون‌ این‌نابغه‌ اسلامی‌ است‌ که‌ جامعیت‌ او مورد تحسین‌ همگان‌ است‌. در همین‌ زمینه‌ دانشمند فیزیکدان‌مسلمان‌ پاکستانی‌ برنده‌ جایزه‌ نوبل‌ فیزیک‌ سال‌ ۱۹۷۹ مرحوم‌ دکتر عبدالسلام‌ می‌گوید;رصدخانه‌ مراغه‌ با بیست‌ منجم‌ از سراسر دنیای‌ اسلام‌ تحت‌ سرپرستی‌ دانشمند بزرگ‌ خواجه‌نصیرالدین‌ طوسی‌ احتمالا نخستین‌ رصدخانه‌ جهان‌ بمعنی‌ واقعی‌ کلمه‌ بوده‌ است‌ و در جای‌دیگر می‌گوید; رصدخانه‌ استانبول‌، چین‌، و حتی‌ رصدخانه‌های‌ هند در قرن‌ دوازدهم‌ نیز همه‌ ازجلوه‌های‌ رصدخانه‌ مراغه‌ است‌.

ناگفته‌ نماند که‌ قبل‌ از خواجه‌ نصیرالدین‌ دروس‌ ریاضیات‌ و نجوم‌ موافقین‌ و مخالفینی‌ داشت‌که‌ این‌ مباحث‌ سیر نزولی‌ را طی‌ می‌کرد و جامعیت‌ خواجه‌ نصیر بود که‌ توانست‌ به‌ این‌ دروس‌سیر تکاملی‌ دهد و جان‌ تازه‌ای‌ بخشد و همین‌ امر باعث‌ شد تا زمان‌ شیخ‌ بهائی‌ و بعد از او تاهمین‌ اواخر دروس‌ نجوم‌ و ریاضیات‌ جزو دروس‌ حوزویان‌ بحساب‌ آید.

به‌ موازات‌ ساخت‌ رصدخانه‌ مراغه‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ اقداماتی‌ در چند مرحله‌ انجام‌ دادکه‌ بدین‌ شرح‌ است‌: در مرحله‌ اول‌ دعوت‌ عام‌ از دانشمندان‌ که‌ بخاطر حمله‌ مغول‌ ترک‌ دیارنموده‌ بودند بالاخص‌ دانشمندان‌ ستاره‌شناس‌ از نقاط دور و نزدیک‌ تا حتی‌ چین‌ به‌ مراغه‌ بدون‌در نظر گرفتن‌ مکتب‌ و مذهب‌; در مرحله‌ دوم‌ جمع‌آوری‌ کتبی‌ که‌ در زمینه‌ ستاره‌شناسی‌ و نجوم‌بود که‌ توانست‌ آنها را در اختیار دانشمندان‌ قرار دهد و با توجه‌ به‌ ساخت‌ رصدخانه‌ مراغه‌ که‌زمانی‌ حدود ۱۵ سال‌ طول‌ کشید تا آنجا پیش‌ رفت‌ که‌ گفتگوی‌ علمی‌ چندین‌ ساله‌ او به‌ مکتب‌مراغه‌ و منزلش‌ به‌ دارالعلم‌ طوسی‌ شهرت‌ پیدا کرد.

محصول‌ گفتگوهای‌ علمی‌ درباره‌ نجوم‌ کتابی‌ است‌ بنام‌ زیج‌ ایلخانی‌ که‌ توسط خواجه‌نصیرالدین‌ برشته‌ تحریر درآمده‌ که‌ تدوین‌ و تنظیم‌ این‌ کتاب‌ به‌ عقیده‌ همگان‌ بمنزله‌ میوه‌ وثمره‌ رصدخانه‌ مراغه‌ است‌.

در مرحله‌ سوم‌ آنطوریکه‌ که‌ از تحقیقات‌ بدست‌ می‌آید نشانگر این‌ است‌ که‌ خواجه‌ نصیرالدین‌طوسی‌ همزمان‌ بنای‌ رصدخانه‌ اقدام‌ به‌ ساخت‌ کوی‌ دانشمندان‌ وابسته‌ به‌ مرکز علمی‌ رصدخانه‌مراغه‌) با تمام‌ امکانات‌ رفاهی‌ می‌نماید و حتی‌ مایحتاج‌ عمومی‌ آنها را نیز تأمین‌ می‌کرده‌ که‌محققین‌ بتوانند سبک‌ بال‌ به‌ کار تحقیق‌ و پژوهش‌ بپردازند کاری‌ که‌ دنیای‌ غرب‌ هم‌اکنون‌ بدان‌عمل‌ می‌کند بامید آنروزیکه‌ بتوانیم‌ چنین‌ مکانهایی‌ را در اختیار محققین‌ قرار دهیم‌. در هرصورت‌ می‌توان‌ چنین‌ نتیجه‌ گرفت‌ اولین‌ بنیاد بین‌المللی‌ ستاره‌شناسی‌ اسلامی‌ که‌ توسطخواجه‌ نصیرالدین‌ در قرن‌ هفتم‌ ساخته‌ شده‌ بمنزله‌ مواد اولیه‌ رصدخانه‌های‌ قرون‌ بعدی‌ بوده‌است‌ که‌ تمدن‌ بشری‌ و بالاخص‌ ستاره‌شناسی‌ امروز مدیون‌ جامعیت‌ و بینش‌ و تفکر این‌ نابغه‌اسلامی‌ است‌ تا آنجا که‌ هم‌اکنون‌ پرگار ساخته‌ شده‌ توسط خواجه‌ نصیر و همچنین‌ اسباب‌ وابزار رصدی‌ در موزه‌ لندن‌ موجب‌ اعجاب‌ و تحسین‌ بینندگان‌ است‌.

خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ و نبوغ‌

حضرت‌ علی‌ (ع‌) می‌فرمایند که‌ انسان‌ دارای‌ دو عقل‌ هست‌ عقل‌ مطبوع‌ و عقل‌ مسموع‌مادامیکه‌ عقل‌ مطبوع‌ نباشد عقل‌ مسموع‌ نمی‌تواند کاری‌ انجام‌ دهد و بهمین‌ مضمون‌ علم‌مطبوع‌ و مسموع‌ هم‌ داریم‌

العلم‌ علمان‌ مطبوع‌ و مسموع‌ و لاینفع‌ المسموع‌ اذالم‌ یکن‌ المطبوع‌

دانش‌ بر دو قسم‌ است‌ دانش‌ فطری‌ که‌ در نهاد انسان‌ است‌ و دانش‌ شنیدنی‌ و هر گاه‌ با دانش‌فطری‌ همراه‌ نباشد سودی‌ نمی‌دهد در هر صورت‌ در احادیثی‌ که‌ عقل‌ را بر دو قسم‌ کرده‌اند نهایتٹهمان‌ علم‌ و دانش‌ است‌. دانش‌ فطری‌ جایگاهی‌ است‌ که‌ دانش‌ شنیدنی‌ در آنجا آشیانه‌ می‌گذارد;دانش‌ فطری‌ خدادادی‌ است‌ که‌ خداوند به‌ یک‌ نفر داده‌ که‌ در میان‌ اجتماع‌ خودمان‌ زیاد دیده‌ شده‌که‌ افرادی‌ که‌ درس‌ نخوانده‌ و تحصیل‌ نکرده‌اند ولی‌ از یک‌ هوش‌ سرشاری‌ برخوردارند که‌ موردتوجه‌ و مشورت‌ مردم‌ قرار می‌گیرند بخاطر همان‌ دانش‌ و عقل‌ طبیعی‌ که‌ خداوند در وجود آنهانهاده‌ است‌ چنین‌ انسانهایی‌ اگر موفق‌ شوند و درس‌ بخوانند واقعٹ نابغه‌ می‌شوند. اکثر دانشمندان‌و صاحبان‌ ابتکار همانها هستند که‌ عقل‌ و دانش‌ فطری‌ آنها خدادادی‌ بوده‌ و توانستند بکمک‌تحصیل‌ و تدریس‌ و یا به‌ تعبیری‌ عقل‌ و دانش‌ شنیدنی‌ باین‌ درجه‌ برسند و خواجه‌ نصیرالدین‌طوسی‌ بی‌ شک‌ از کسانی‌ است‌ که‌ از عقل‌ و دانش‌ و هوش‌ فطری‌ برخوردار بوده‌ و بکمک‌تحصیل‌ دانش‌ توانسته‌ نبوغ‌ خود را به‌ بلوغ‌ برساند شاهد بر این‌ مدعا مطلب‌ حاجی‌ خلیفه‌ ازدانشمندان‌ اهل‌ تسنن‌ در کتاب‌ مشهورش‌ کشف‌ الظنون‌ است‌، ایشان‌ در طبقات‌ علما نکته‌ بسیارجالبی‌ دارد که‌ می‌گوید; دانشمندان‌ دو دسته‌ هستند بعضی‌ مصرفی‌ هستند از این‌ و آن‌ می‌گیرندو دستمایه‌ کارشان‌ قرار می‌دهند که‌ این‌ خود یک‌ هنر است‌ دسته‌ دیگر آنها هستند که‌ خودشان‌منبع‌ هستند از آنها گرفته‌ می‌شود آنها از کسی‌ نمی‌گیرند و برای‌ مثال‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌را معرفی‌ کرده‌ و می‌گوید کاالنصیرالطوسی‌.

خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ و ریاضیات‌

در گذشته‌ فنون‌ ریاضی‌ به‌ چهار دوره‌ تقسیم‌ می‌شده‌ است‌:

۱ـ دوره‌ ابتدائی‌ که‌ اصول‌ اقلیدس‌ را می‌خواندند

۲ـ دوره‌ متوسط شامل‌ علوم‌ ریاضی‌ بین‌ ابتدائی‌ و عالی‌

۳ـ دوره‌ عالی‌ که‌ کتاب‌ محبسطی‌ را می‌خواندند

۴ـ دوره‌ پیشرفته‌ که‌ به‌ آن‌ اکر می‌گفتند

در میان‌ دانشمندان‌ ریاضی‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ را معمار و پدر ریاضی‌ می‌دانند بدان‌ جهت‌ که‌بخش‌ عظیمی‌ از تألیفات‌ و تحریرات‌ او درباره‌ نجوم‌ و ریاضی‌ می‌باشد.

زندان‌ و تبعید تنهاجای‌ مجرمان‌ و تبهکاران‌ نیست‌ بلکه‌ بسیاری‌ از بزرگان‌ بشریت‌ نیز به‌ جرم‌فضیلت‌ خواهی‌ به‌ زندان‌ افتخار بخشیده‌اند یا در فضای‌ وسیعی‌ تحت‌ نظر بوده‌اند. خواجه‌نصیرالدین‌ طوسی‌ یکی‌ از آنهاست‌ و شاید علت‌ گرفتاری‌ او همین‌ شهرتش‌ در علوم‌ و ریاضیات‌بوده‌ است‌ که‌ نخست‌ به‌ اسارت‌ اسماعیلیان‌ الموت‌ درمی‌آید. (پیدایش‌ الموتیان‌)

فرقه‌ای‌ از شیعه‌ معتقد به‌ امامت‌ اسماعیل‌ پسر امام‌ صادق‌ (ع‌) می‌باشند و بهمین‌ مناسبت‌ بنام‌فرقه‌ اسماعیلیه‌ یا هفت‌ امامی‌ شناخته‌ شده‌اند. رهبری‌ این‌ گروه‌ بدست‌ یک‌ ایرانی‌ بنام‌ (عبداابن‌ میمون‌ القداح‌) افتاد او با پیروانیکه‌ بدست‌ آورد شمال‌ آفریقا و سپس‌ مصر را متصرف‌ شد ودر آخر قرن‌ سوم‌ هجری‌ سلسله‌ فاطمی‌ را در مصر بنا نهاد. حسن‌ صباح‌ که‌ معاصر ملکشاه‌سلجوقی‌ بود به‌ مصر نزد فاطمیان‌ رفته‌ و به‌ مذهب‌ اسماعیلیان‌ گروید و به‌ ایران‌ برگشت‌ و بنای‌تبلیغ‌ گذاشت‌ و پیروان‌ بسیاری‌ پیدا کرد. حسن‌ صباح‌ در سال‌ ۴۸۳ قلعه‌الموت‌ مابین‌ قزوین‌ ورشت‌ در سلسه‌ جبال‌ البرز را مقر حکومت‌ ساخت‌ و نظامات‌ و سلسله‌ مراتبی‌ را در فرقه‌ خودایجاد نمود.

الموتیان‌ با دولت‌ سلجوقیان‌ به‌ مبارزه‌ برخاستند و بر کوه‌های‌ شمالی‌ ایران‌ تسلط یافتند و سپس‌دامنه‌ قدرت‌ آنها تا سوریه‌ و آسیای‌ صغیر توسعه‌ یافت‌. دشمنان‌ و مخالفان‌ الموتیان‌ درهر جا که‌بودند از ترور فدائیان‌ همواره‌ در وحشت‌ بودند. خواجه‌ نظام‌الملک‌ و بسیاری‌ از شخصیت‌های‌علمی‌ که‌ مخالف‌ الموتیان‌ بودند و آنان‌ را ملحدان‌ می‌خواندند به‌ ضرب‌ چاقوی‌ فدائیان‌ به‌ قتل‌رسیدند. فخر رازی‌ مفسر قرآن‌ ترور فدائیان‌ را برهان‌ قاطع‌ می‌نامید و مقصودش‌ این‌ بود که‌قویترین‌ دلیل‌ اسماعیلیان‌ بر حقانیتشان‌ ترور است‌.

داستان‌ برهان‌ قاطع‌

می‌گویند که‌ امام‌ فخر رازی‌ رقیب‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ بوده‌ و همیشه‌ بعد از نماز و بعد از پایان‌درس‌ به‌ اسماعیلیه‌ انتقاد می‌کرده‌ تا اینکه‌ یکی‌ از روزها بعد از اتمام‌ درس‌ یکی‌ از شاگردانش‌استاد را در محل‌ تدریس‌ بعنوان‌ اینکه‌ سئوال‌ دارم‌ با استاد تنها می‌شود و شاگرد از کیفش‌ یک‌خنجر به‌ استاد نشان‌ می‌دهد و می‌گوید چنانچه‌ درباره‌ اسماعیلیه‌ منبعد انتقاد و بدگوئی‌ نمائید همین‌ خنجر را در سینه‌ات‌ فرو می‌کنم‌؟ اما چون‌ استاد من‌ هستی‌ فعلا صرفنظر می‌کنم‌. از آنروزبه‌ بعد هر چه‌ شاگردان‌ منتظر می‌مانند که‌ طبق‌ معمول‌ استاد درباره‌ اسماعیلیه‌ انتقاد نماید یک‌هفته‌ و دو هفته‌ می‌گذرد خبری‌ نمی‌شود تا اینکه‌ شاگردان‌ اصرار می‌ورزند ناچاراً استاد می‌گویدکه‌ برهان‌ قاطعی‌ دیدم‌ (خنجر) و برای‌ من‌ ثابت‌ شد که‌ دیگر نباید صحبت‌ کنم‌.

در هر صورت‌ خواجه‌ نصیر در نزد اسماعیلیان‌ الموت‌ در پادشاهی‌ (ناصرالدین‌ ابن‌ ابی‌ منصور)قرار داشت‌ و کتاب‌ اخلاق‌ ناصری‌ در همان‌ زمان‌ که‌ در تبعید آنها در قلعه‌های‌ قهستان‌ (بیرجندفعلی‌) بوده‌ نوشته‌ است‌. درباره‌ کتاب‌ اخلاق‌ ناصری‌ اقوالی‌ بدینگونه‌ است‌:

۱ـ خود پادشاه‌ ناصرالدین‌ ابن‌ ابی‌ منصور به‌ عربی‌ نوشته‌ و خواجه‌ آن‌ را ترجمه‌ به‌ فارسی‌ نموده‌است‌.

۲ـ از تألیفات‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ است‌ که‌ بنام‌ ناصرالدین‌ اخلاق‌ ناصری‌ نام‌ نهاده‌ است‌.

۳ـ قول‌ صحیح‌ اینست‌ که‌ کتاب‌ اخلاق‌ ناصری‌ ترجمه‌ کتاب‌ طهاره‌الاعراق‌ ابن‌ مسکویه‌ بوده‌ که‌ابن‌ مسکویه‌ از زبان‌ یونانی‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ نموده‌ و خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ او را به‌ زبان‌فارسی‌ برگردانده‌ است‌.

اگر انسان‌ با این‌ مضامین‌ آشنا نباشد در ابتدای‌ امر تصورش‌ این‌ است‌ که‌ این‌ گفته‌های‌ معصومین‌است‌ نه‌ یک‌ انسان‌ عادی‌ . در هر صورت‌ تاثیرات‌ چله‌ نشینی‌ را می‌توان‌ در احادیث‌ معصومین‌ واشعار شعرا یافت‌. حدیث‌ مشهور من‌ اخلص‌  اربعین‌ صباحٹ ظهرت‌ ینابیع‌ الحکمه‌ من‌ قلبه‌علی‌ لسانه‌ بیانگر همین‌ تأثیرات‌ است‌ که‌ می‌گوید هر کس‌ برای‌ خدا چله‌ نشینی‌ کند خداوندسرچشمه‌های‌ حکمت‌ را از قلبش‌ به‌ زبانش‌ جاری‌ می‌کند در مورد بوعلی‌سینا این‌سرچشمه‌های‌ حکمت‌ علاوه‌بر قلب‌ و زبان‌ در قلمش‌ نیز جاری‌ شده‌ است‌ که‌ مقامات‌ العارفین‌او خود گواه‌ همین‌ مطلب‌ است‌. حافظ نیز درباره‌ تأثیرات‌ چله‌نشینی‌ نیکو سروده‌ است‌:

سحر گه‌ رهروی‌ در سرزمینی‌بگفتا این‌ معما باقرینی‌

که‌ ای‌ صوفی‌ شراب‌ آنگه‌ شود صاف‌که‌ در شیشه‌ بماند اربعینی‌

و شاعر دیگر چنین‌ گفته‌:

چه‌ مهر بود که‌ بسرشته‌ یار در گل‌ من‌چه‌ گنج‌ بود که‌ بنهاد دوست‌ در دل‌ من‌

بدست‌ خویش‌ چهل‌ صباح‌ باغبان‌ ازل‌نماند تخم‌ گلی‌ تا نکشت‌ در گل‌ من‌

قبل‌ از خواجه‌ نصیر اندیشه‌ ضد فلسفی‌ و مخالفت‌ با تفکر عقلی‌ از اندیشه‌های‌ غزالی‌ و امام‌ فخررازی‌ است‌ که‌ در جهان‌ اسلام‌ حکمفرما بوده‌ است‌. می‌گویند غزالی‌ برای‌ اینکه‌ اثبات‌ کند فلسفه‌را می‌فهمیده‌ اقدام‌ به‌ نوشتن‌ کتاب‌ مقاصدالفلاسفه‌ می‌کند و پس‌ از آن‌ کتاب‌ تهافه‌ الفلاسفه‌(تناقض‌ گوئیهای‌ فلاسفه‌ ) می‌نویسد که‌ بزرگترین‌ ضربه‌ رابر پیکر فلسفه‌ وارد می‌کند که‌ گوئی‌اصلا ریشه‌ فلسفه‌ خشکیده‌ شده‌است‌ بطوریکه‌ با تلاش‌ ابن‌ رشد که‌ به‌ دفاع‌ از فلسفه‌ بر خاست‌جبران‌ نشد و پس‌ از او امام‌ فخررازی‌ شرحی‌ بر کتاب‌ اشارات‌ ابن‌ سینا می‌نویسد که‌ بقول‌ اهل‌تحقیق‌ بجای‌ شرح‌ جرح‌ اشارات‌ است‌ در چنین‌ شرایط خاصی‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ پا به‌صحنه‌ حیات‌ علمی‌ می‌گذارد و با نوشتن‌ شرح‌ اشاراتی‌ که‌ اندیشه‌ های‌ غزالی‌ و امام‌ فخر رازی‌دیده‌ به‌ دفاع‌ از تفکر عقلی‌ در جهان‌ می‌پردازد در حقیقت‌ می‌توان‌ گفت‌ در یک‌ کلام‌ که‌ شرح‌اشارات‌ خواجه‌ نصیر بهترین‌ پیکار نبرد و اندیشه‌ (یعنی‌ اندیشه‌ ضد فلسفی‌ و اندیشه‌ استدلالی‌ )است‌ که‌ خواجه‌ نصیر به‌ عنوان‌ پیرو مکتب‌ ابن‌ سینا وارث‌ این‌ جریان‌ است‌. یعنی‌ اندیشه‌ تفکرعقلی‌ و استدلالی‌ مهمتر اینکه‌ این‌ کتاب‌ در زمانی‌ شرح‌ بر آن‌ نوشته‌ شده‌ که‌ خواجه‌ نصیر در دژالموتیان‌ اسیر بوده‌ است‌ و این‌ شعر را نیز بر سبیل‌ تمثیل‌ آورده‌:

علم‌ کلام‌ علمی‌ است‌ که‌ اصول‌ اولیه‌ اعتقادی‌ مانند توحید ، نبوت‌ ، امامت‌ ، معاد مورد بحث‌قرار میدهد آنطوریکه‌ پیداست‌ اوج‌ شکوفایی‌ علم‌ کلام‌ از زمان‌ خواجه‌ نصیر تا کنون‌ می‌باشد که‌از نوشتن‌ کتاب‌ تجریدالاعتقاد و شرحهایی‌ که‌  بر آن‌ کتاب‌ نوشته‌ شده‌ پیدا است‌. آنطوریکه‌مرحوم‌ شعرانی‌ در شرح‌ فارسی‌ این‌ کتاب‌ بیان‌ نموده‌ تا کنون‌ ۱۰ شرح‌ بر این‌ کتاب‌ نوشته‌ شده‌ولی‌ بعضی‌ از علماء تا ۲۰ شرح‌ را بیان‌ کرده‌اند. در هر صورت‌ با احترام‌ به‌ متکلمین‌ قبل‌ ازخواجه‌ نصیر مجموع‌ شرحهایی‌ که‌ بر این‌ کتاب‌ نوشته‌ شده‌ بیانگر عظمت‌ خواجه‌نصیر است‌.تبحر او در علم‌ کلام‌ آنچنان‌ است‌ که‌ گویی‌ وقتی‌ تجریدالاعتقاد را می‌نویسد یک‌ دانشمند کلامی‌محض‌ است‌ که‌ ریاضی‌ و نجوم‌ و فلسفه‌ نمی‌داند.

اولین‌ شرحی‌ که‌ بر کتاب‌ تجریدالاعتقاد نوشته‌ شده‌ شرح‌ علامه‌ حلی‌ است‌; و دیگران‌ پس‌ از اوچه‌ دانشمندان‌ شیعی‌ و سنی‌ اقدام‌ به‌ شرح‌ کرده‌اند و از میان‌ دانشمندان‌ اهل‌ تسنن‌ شرح‌ علامه‌فاضل‌ قوشچی‌ که‌ علوم‌ ریاضی‌ و نجومی‌ را بخوبی‌ می‌دانسته‌ و شرح‌ او به‌ شرح‌ جدید معروف‌گشته‌ می‌توان‌ نام‌ برد و او یک‌ شوخی‌ ادبی‌ نموده‌ که‌ گفته‌ اگر آن‌ رافضی‌ نبود (علامه‌ حلی‌ ) کسی‌سخن‌ آن‌ رافضی‌ ( خواجه‌ نصیر) را نمی‌فهمید.

خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ و احترام‌ به‌ استاد (سید مرتضی‌ علم‌ الهدی‌)

صاحب‌ ریاض‌ العلماء می‌نویسد: خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ در اثناء درس‌ هر وقت‌ اسم‌سیدمرتضی‌ را به‌ زبان‌ می‌آورد و می‌گفت‌ ( صلوات‌ ا علیه‌) بعد رو می‌کرد به‌ قضاه‌ و مدرسین‌که‌ در درس‌ حاضر بودند می‌فرمود چگونه‌ به‌ شریف‌ مرتضی‌ صلواه‌ فرستاده‌ نشود.

سید مرتضی‌ علم‌ الهدی‌ ذوالمجدین‌ ابولقاسم‌ علی‌ ابن‌ حسین‌ بن‌ موسی‌ بن‌ محمدبن‌ موسی‌ بن‌ابراهیم‌ بن‌ امام‌ موسی‌ الکاظم‌ عالم‌ جلیل‌ القدریکه‌ به‌ علت‌ کثرت‌ علم‌ و ارشاد و تعلیم‌ به‌ علم‌الهدی‌ لقب‌ یافت‌ .

علم‌ الهدی‌ در سال‌ ۳۵۵ متولد شده‌ و نزد شیخ‌ باتفاق‌ برادرش‌ سیدرضی‌ صاحب‌ نهج‌البلاغه‌ به‌تحصیل‌ اشتغال‌ ورزیده‌ است‌ ابن‌ ابی‌ الحدید در نهج‌البلاغه‌ می‌نویسد شیخ‌ مفید شبی‌ در خواب‌می‌بیند که‌ در مسجدکرخ‌ نشسته‌ و حضرت‌ فاطمه‌زهرا سلام‌ الله‌ علیها است‌ دست‌ امام‌ حسن‌(ع‌)و امام‌ حسین‌ (ع‌) را در حالیکه‌ طفل‌ هستند گرفته‌ و نزد شیخ‌ مفید آمده‌ و فرمود (یا شیخ‌علمهماالفقه‌) پس‌ بیدار شد و در حیرت‌ افتاد فردای‌ آن‌ شب‌ در همان‌ مسجد نشسته‌ بود که‌ ناگاه‌دید فاطمه‌ دختر حسن‌ بن‌ احمد بن‌ حسن‌ بن‌ ناصر آمد و کنیزان‌ دور او را گرفته‌ و فرزندانش‌سیدمرتضی‌ و سیدرضی‌ را در جلو انداخته‌ به‌ شیخ‌ می‌فرماید ای‌ شیخ‌ باین‌ دو فرزند فقه‌ بیاموزشیخ‌ تعبیر خواب‌ را درک‌ کرده‌ و در احترام‌ آنها کمال‌ مبالغه‌ را روا داشته‌ است‌.

شیخ‌ بهائی‌ نقل‌ کرده‌ که‌ علم‌الهدی‌ در تمام‌ شعب‌ علوم‌ ماهر بود و تدریس‌ می‌کرد اما همه‌ او رامروج‌ سده‌ چهارم‌ می‌دانند او کتابخانه‌ای‌ داشته‌ که‌ هشتاد هزار جلد کتاب‌ در آن‌ بوده‌ و مؤلفات‌او نیز به‌ هشتاد جلد می‌رسید. و عمر پر برکت‌ او نیز در هشتادسالگی‌ خاتمه‌ یافته‌ است‌; لذا او راابوالثمانین‌ گویند (یعنی‌ پدر هشتاد)

خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ و علامه‌ حلی‌

جماالدین‌ ابومنصورالحسن‌ ابن‌ یوسف‌ بن‌ علی‌ مطهر مشهور به‌ علامه‌ حلی‌ (۷۲۶-۶۴۸) باتوجه‌ باینکه‌ خود یکی‌ از نوابغ‌ جهان‌ اسلام‌ و چهره‌ درخشان‌ او با یک‌ خصوصیاتی‌ می‌توان‌گفت‌ که‌ بی‌ نظیر است‌ اولا که‌ مجموعه‌ آثار او به‌ ۱۰۰۰/ جلد کتاب‌ می‌رسد که‌ مع‌الوصف‌ به‌شاگردی‌ خواجه‌ نصیر افتخار می‌کند بعضی‌ از تالیفات‌ مشهور او بقرار ذیل‌ می‌باشد:

کتاب‌ (کشف‌ الیقین‌ ) (شرح‌ تجرید الاعتقاد) و (تذکره‌الفقها) (تبصره‌المتعلمین‌) (قواعدالاحکام‌)(مختلف‌ الشیعه‌) (نهج‌ المسترشدین‌) و (کتاب‌ الالفین‌) است‌. می‌توان‌ گفت‌ که‌ ادامه‌ حیاه‌ علمی‌خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ بستگی‌ به‌ شاگردش‌ علامه‌ حلی‌ داشته‌ است‌ که‌ کتابهای‌ او را متن‌ قرارداده‌. و یا شرحی‌ بر آنها نوشته‌ که‌ شرح‌ تجریدالاعتقاد او در علم‌ کلام‌ از بهترین‌ و مشهورترین‌است‌. (نقل‌ است‌ که‌ شخصیت‌ علمی‌ سقراط بوسیله‌ شاگردش‌ افلاطون‌ حیات‌ جاودانه‌ یافت‌ ویکی‌ مصادیق‌ آن‌ نیز علامه‌ حلی‌ و خواجه‌ نصیر می‌باشند).

ثانیاً یکی‌ از اقدامات‌ ارزنده‌ علامه‌ حلی‌ (ره‌) اینستکه‌ سبب‌ تشیع‌ سلطان‌ محمد خدابنده‌ شده‌ وهمین‌ امرباعث‌ شد که‌ سلطان‌ امکانات‌ لازم‌ را در اختیار علامه‌ حلی‌ قراردهد که‌ از اینطریق‌علامه‌ توانست‌ در ساخت‌ مدرسه‌ و تعلیم‌ و تربیت‌ شاگردان‌ قدم‌ بردارد که‌ اقدامات‌ او سبب‌گسترش‌ اسلام‌ در اقصی‌ نقاط گردید. می‌توان‌ ادعا کرد که‌ این‌ استاد و شاگرد در بقا و گسترش‌تشیع‌ نقش‌ بسزایی‌ داشته‌اند.

خواجه‌نصیرالدین‌طوسی‌ و نجات‌ جان‌ ابن‌ ابی‌ الحدید

>…و من‌ احیاها فکانمااحیاالناس‌ جمیعٹ<

>هر کس‌ نفسی‌ را حیات‌ بخشد (از مرگ‌ نجات‌ دهد) مثل‌ آنستکه‌ همه‌ مردم‌ را نجات‌ بخشیده‌است‌.<(مائده‌ ۳۱)

به‌ مصداق‌ این‌ آیه‌ شریفه‌ حیات‌ زندگی‌ ابن‌ابی‌الحدید مدیون‌ وساطت‌ خواجه‌ نصیرالدین‌طوسی‌ می‌باشد. ابن‌ ابی‌ الحدید معتزلی‌ متوفی‌ ۶۵۵ شارح‌ معروف‌ نهج‌ البلاغه‌ که‌ کتابش‌ بنام‌ابن‌ علقمی‌ وزیر نگاشته‌ نقل‌ است‌ که‌ روزی‌ ابن‌ ابی‌ الحدید به‌ اتفاق‌ برادرش‌ در واقعه‌ بغدادگرفتار شدند که‌ می‌خواستند آنها را بکشند ابن‌ علقمی‌ به‌ خدمت‌ خواجه‌ نصیر می‌رسد ومی‌گوید دو نفر از فضلا که‌ بر بنده‌ حق‌ عظیم‌ دارند گرفتار شده‌اند و آنها را خواهند کشت‌ . استدعادارم‌ بحضور شاه‌ رفته‌ و از این‌ دو بزرگوار شفاعت‌ کنید. وزیر هزار دینار بموکلان‌ مغول‌ داد ومهلت‌ خواست‌ و خواجه‌نصیر هم‌ بدربار شاه‌ رفت‌ . وزیر برسم‌ مغولان‌ زانوزد و گفت‌ دوکس‌ رااز شهر بیرون‌ آورده‌اند و پادشاه‌ امر فرموده‌ است‌ که‌ آنها را بکشند بنده‌ کمترین‌ آرزو آنست‌ که‌پادشاه‌ عوض‌ ایشان‌ مرا بکشند و آنان‌ را آزاد کند; خواجه‌نصیر این‌ مطلب‌ را بعرض‌ پادشاه‌ رساندهلاکوخان‌ بخندید و گفت‌ اگر می‌خواستم‌ ترا بکشم‌ تا حال‌ باقی‌ نمی‌گذاشتم‌. در هر حال‌ پادشاه‌ عطوفت‌ و مهربانی‌ بخرج‌ داد و هر دو را بخشید. وزیر به‌ تعجیل‌ بیرون‌ آمد و ایشانرا خلاص‌ کرد و به‌ ابن‌ ابی‌الحدید گفت‌ بخدا اگر در قبول‌ شفاعت‌ توقف‌ می‌نمود نفس‌ خود را فدای‌ تو می‌کردم‌ تا مکافات‌ آن‌ لطف‌ باشد که‌ تو با من‌ کردی‌ و نام‌ مرا به‌ سبب‌ شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ مخلد کردی‌.

خواجه‌نصیرالدین‌ طوسی‌ و نجات‌ جان‌ عطاملک‌ جوینی‌

عطاملک‌ جوینی‌ که‌ یکی‌ از وزیران‌ دربار هلاکو می‌باشد و کتاب‌ تاریخ‌ جهانگشای‌ او معروف‌است‌، روزی‌ گرفتار غضب‌ پادشاه‌ می‌شود برادرش‌ به‌ خدمت‌ خواجه‌ نصیر رسید و او را ازمسئله‌ آگاه‌ کرد و گفت‌ اگر هلاکو امری‌ را صادر کند دوباره‌ نقض‌ کردن‌ خیلی‌ مشکل‌ است‌.بایدچاره‌ای‌ اندیشید این‌ شد که‌ به‌ دربار رفت‌ در حالیکه‌ عصا و تسبیحی‌ در دست‌ داشت‌ و در دست‌دیگرش‌ اسطرلاب‌ و پشت‌ سرش‌ شخصی‌ با منقلی‌ پر آتش‌ که‌ دائماً بخور می‌ریخت‌ بطرف‌دربار رفت‌. خواجه‌ از ملازمین‌ پادشاه‌ پرسید که‌ حالش‌ چطور است‌ آنها گفتند خوب‌ است‌خواجه‌ گفت‌ می‌خواهم‌ پادشاه‌ را به‌ چشم‌ خود ببینم‌  اجازه‌ ورود داده‌ شد خواجه‌ بمحض‌ اینکه‌ چشمش‌ به‌ پادشاه‌ افتاد در حال‌ به‌ سجده‌ طولانی‌ رفت‌ چون‌ سر از سجده‌ برداشت‌ هلاکو پرسیدچه‌ اتفاقی‌ رخ‌ داده‌ است‌؟ خواجه‌ گفت‌ در این‌ موقع‌ در طالع‌ شاه‌ سانحه‌ بدی‌ دیده‌ می‌شود بنده‌ادعیه‌ خوانده‌ و بخور سوزانده‌ام‌ و از خداوند مسئلت‌ کرده‌ام‌ که‌ این‌ بلیه‌ را از شاه‌ دور کند و برپادشاه‌ لازم‌ است‌ که‌ هر چه‌ زودتر امروز زندانیان‌ را آزاد کند و کسانیکه‌ فرمان‌ قتلشان‌ صادر شده‌عفو نمائید تا شاید خداوند این‌ بلیه‌ بزرگ‌ را دفع‌ نماید هلاکوخان‌ بفرموده‌ خواجه‌ عمل‌ کرد وفرمان‌ آزادی‌ زندانیان‌ و کسانیکه‌ قرار بود کشته‌ شوند را صادر کرد که‌ در این‌ ضمن‌ عطاملک‌جوینی‌ نیزاز مرگ‌ نجات‌ یافت‌ .

خواجه‌ نصیرالدین‌ و مرگ‌ مادر هلاکو

نقل‌ است‌ که‌ وقتی‌ مادر هلاکوخان‌ مرد قبل‌ از دفنش‌ بعضی‌ از دانشمندان‌ که‌ مخالف‌ حضورخواجه‌ نصیر در دربار هلاکوخان‌ بودند شکایت‌ کردند که‌ هلاکو میدانی‌ سئوال‌ قبر هست‌ و مادرتو بیسواد می‌باشد و عاجز از پاسخ‌گویی‌ چه‌ بهتر که‌ خواجه‌ نصیر عالمی‌ دانشمند است‌ بامادرت‌ دفنش‌ کنی‌ که‌ از پاسخ‌ سئوالها بر آید و مادرت‌ عذاب‌ نکشد هلاکو خواجه‌ نصیر را خواست‌ و مطلب‌ را با او در میان‌ گذاشت‌ خواجه‌ فهمید که‌ توطئه‌ در کار است‌ با زیرکی‌ خاصی‌ جواب‌ داد که‌ بنده‌ را بهتر است‌ که‌ برای‌ خودتان‌ نگهدارید چون‌ از شما سؤالهای‌ بیشتری‌ می‌کنند هر وقت‌ که‌ مردید و فلانی‌ که‌ چنین‌ پیشنهاد را کرده‌ است‌ با مادرتان‌ دفن‌ کنید.

***

عشق‌ به‌ اهل‌ البیت‌

عشق‌ به‌ اهل‌ البیت‌ در خواجه‌ نصیر آنچنان‌ است‌ که‌ در هنگام‌ فوت‌ با نهایت‌ تواضع‌ و فروتنی‌وصیت‌ می‌کند که‌ مرا در حرم‌ امام‌ موسی‌ ابن‌ جعفر (ع‌) دفن‌ نمایید و آیه‌ شریفه‌ و کلبهم‌ باسطذراعیه‌ باالوصید را بر روی‌ سنگ‌ قبرم‌ بنویسید بدین‌ معنی‌ که‌ خواجه‌ نصیر با لقب‌های‌استادالبشر، نابغه‌ اسلامی‌ و سلطان‌ المحققین‌ و القاب‌ دیگر که‌ نام‌ گرفته‌ آنها همه‌ هیچند فقطعشق‌ و محبت‌ اهل‌ البیت‌ راه‌ نجات‌ است‌.

و دیگر اینکه‌ هر چه‌ داریم‌ از آنهاست‌ و من‌ با آنهمه‌ اطلاعات‌ و معلومات‌ خاک‌ پای‌ ائمه‌ اطهارنمی‌شوم‌ این‌ چنین‌ فروتنی‌ و تواضع‌ خاصه‌ علماء ربانی‌ است‌ که‌ بنظر می‌رسد خواجه‌ نصیر دراین‌ جهت‌ با این‌ وصیت‌ منحصر بفرد باشد:

نصیر ملت‌ و دین‌ پادشاه‌ کشور فضل‌یگانه‌ای‌ که‌ چون‌ او مادر زمانه‌ نزاد

بسال‌ ششصد و هفتاد و بذی‌ الحجه‌روز هیجدهم‌ در گذشت‌ در بغداد

******

گزیده‌ کلام‌ دانشمندان‌ در باره‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌

۱ـ حضرت‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌):

و اما قضیه‌ خواجه‌ نصیر و امثال‌ خواجه‌ نصیر را شما میدانید این‌ را که‌ خواجه‌ نصیر در این‌دستگاهها وارد می‌شد نمی‌رفت‌ وزارت‌ کند می‌رفت‌ آنها را آدم‌ کند نمی‌رفت‌ برای‌ اینکه‌ درتحت‌ نفوذ آنها باشد می‌خواست‌ آنها را مهار کند.

۲ـ قاضی‌ نورا…شوشتری‌ در مجالس‌المومنین‌:

…فیلسوفی‌ که‌ روان‌ افلاطون‌ و ارسطو به‌ وجود او مفاخرت‌ و مباهات‌ جوید و زبان‌ حال‌بوعلی‌ سینا شکر مساعی‌ جمیله‌ او گوید عقل‌ فعال‌ در اشراق‌ طفل‌ راه‌ اوست‌ و مشکلات‌ ارباب‌کمال‌ موقوف‌ به‌ یک‌ نگاه‌ او.

۳ـ مرحوم‌ حاجی‌ خلیفه‌ از دانشمندان‌ اهل‌ تسنن‌ در کتاب‌ مشهورش‌ کشف‌الظنون‌ در طبقات‌ دانشمندان‌نوشته‌ می‌گوید:

بعضی‌ از دانشمندان‌ مصرف‌ کننده‌ هستند از این‌ و آن‌ می‌گیرند و دستمایه‌ کارشان‌قرارمی‌دهند اما یکدسته‌ خودشان‌ منبع‌ هستند کاالنصیر الطوسی‌ که‌ همه‌ به‌ او نیازمند هستند.

۴ـ مرحوم‌ علامه‌ طباطبائی‌ صاحب‌ تفسیرالمیزان‌ :

علامه‌ طباطبائی‌ معتقد است‌ که‌ قرن‌ هفتم‌ اوج‌ شکوفایی‌ و گسترش‌ و اقتدار عرفان‌ و تصوف‌است‌ و در این‌ باره‌ می‌گوید:

رابطه‌ بین‌ عقل‌ وشرع‌ از بیانات‌ ۲ فیلسوف‌ بزرگ‌ ابونصرفارابی‌ و ابن‌ سینا است‌ که‌ جامع‌ فلسفه‌یونان‌ بوده‌اند. و پس‌ از آنها

شیخ‌ شهاب‌ الدین‌ سهروردی‌ میان‌ ذوق‌ و برهان‌ را جمع‌ کرد و فلسفه‌ اشراق‌ را تجدید نمود وپس‌ از آن‌ در قرن‌ هفتم‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ به‌ توفیق‌ میان‌ عقل‌ و شرع‌ پرداخت‌ و درحقیقت‌ وارث‌ آن‌ ۳ بزرگوار گردید.

۵ـ مرحوم‌ مجتبی‌ مینوی‌ در مقدمه‌ کتاب‌ اخلاق‌ ناصری‌ چنین‌ می‌گوید:

شهرت‌ خواجه‌ نصیر در اقطار عالم‌ پیچیده‌ است‌ و باالخصوص‌ به‌ واسطه‌ تالیفاتی‌ در ریاضیات‌و هیأت‌ داشته‌ مورد احترام‌ علمای‌ مغرب‌ زمین‌ است‌ اگوست‌ کنت‌ در تقویمی‌ که‌ از پیشروان‌فلسفه‌ تحقیقی‌ ترتیب‌ داده‌ اسم‌ خواجه‌ را بر یکی‌ از روزهاو ابن‌ سینا بر یکی‌ از روزها گذاشته‌ و ازاهل‌ قلم‌ ایران‌ همین‌ دو نفر در آن‌ تقویم‌ مذکورند و همچنین‌ خواندم‌ که‌ یکی‌ از جبالی‌ را که‌ درکره‌ ماه‌ توسط دوربین‌ دیده‌ و کشف‌ کرده‌اند باسم‌ نصیرالدین‌ نامیده‌اند.

۶ـ علامه‌ محمد تقی‌ جعفری‌ :

دانشگاهی‌ ذاتاً حوزه‌ وی‌ است‌ و حوزه‌ وی‌ ذاتآ دانشگاهی‌ همانطوریکه‌ در طول‌ تاریخ‌ سراغ‌داریم‌، خواجه‌ نصیرالدین‌ تجسمی‌ از این‌ دو نهاد بزرگ‌ جامعه‌ بشری‌ است‌.

۷ـ علامه‌ آیت‌ ا…حسن‌ آزاده‌ آملی‌ :

خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ انسانی‌ است‌ قرآنی‌ که‌ قلم‌ و قدم‌ و سیاست‌ عملی‌ او تمامٹ برای‌رضای‌ خدا بوده‌ است‌ .

اندیشمندان‌ دیگری‌ چون‌ علامه‌ حلی‌ ، فاضل‌ قوشجی‌ ، غیاث‌ الدین‌ جمشید، جرجی‌ زیدان‌ ،هانری‌ کوربن‌ ، بروکلمان‌ و … درباره‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ مطالبی‌ را گفته‌اند، که‌ فعلا نیازی‌بذکر آنها نمی‌باشد.

منبع:

https://www.kntu.ac.ir/Index.aspx?page_=form&lang=1&PageID=2187&tempname=NewKntu&sub=0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *