داستان “آشیخی کردن” از زبان شهید مطهری

درباره معنای “آشیخی کردن” که  در تفسیر سوره مدثر به مناسبت، نقل کرده اند (آشنایی با قرآن، ج۱۰، ص۹۸):

یکی از آقایان معروف داستانی نقل می‌کرد.
می‌گفت: شاید چهل سال پیش، قبل از سنه ۲۰ می‌خواستیم به مشهد برویم. آن وقت ها اتوبوس بود و سواری خیلی کم پیدا می‌شد، احیانآ سواری های کرایه هم پیدا می‌شد. ما سواری کرایه‌ای پیدا کردیم و می‌رفتیم مشهد. با ما یک نفر دیگری بود از این متجددها و فرنگی‌مآب های خیلی دوآتشه‌ای که تازه از اروپا آمده بود.

(می‌دانید که قبل از سنه ۲۰ یک موج تجدد خاصی بود، یک تجدد خیلی خنک و سرد و فرنگی‌مآبی و غربزدگی به تمام معنا و بدبینی به هرچه که در شرق هست).

چشمش که به ما افتاد که به عنوان یک آخوند سوار شدیم یک نگاه تحقیرآمیزی کرد و بعد که راه افتادیم تحقیرآمیزانه به ما گفت: آشیخ چکار می‌کنی؟ کارت چیست؟ چون او گفت آشیخ، من گفتم: آشیخی می‌کنم. گفت: آشیخی چیست؟ گفتم: آشیخی یعنی آشیخی دیگر. این دید که ما جواب سربالا به او دادیم چیزی نگفت.

می‌گفت رسیدیم به حدود ورامین. آن وقت ها جاده آسفالت و پل و این حرف ها که نبود، می‌دانید که اغلب، اتومبیل ها از داخل همان آبها رد می‌شدند. آمدیم از داخل یکی از این جوی های زیاد آبی که از آنجا رد می‌شد رد بشویم، ماشین ما در آب گیر کرد. اتفاقآ این شخص هم یک صندوق پرتقال خیلی عالی با خودش آورده بود، از این پرتقال های درجه اول، و برای کسی هدیه می‌برد. این پرتقال ها را هم آب برد. بعد ما و چند نفر از این مردم دهاتی صدا کردیم و این دهاتی ها آمدند ماشین را بالاخره هرطور بود نجات دادند ولی پرتقال ها افتاد و هرکدام از این ها رفتند دنبال پرتقال و پرتقال ها را جمع کردند و بردند. این هرچه فریاد کشید کسی به حرفش گوش نکرد.

گفت: من آمدم ایستادم صدا کردم، گفتم آقایان بیایید! همه آمدند. گفتم: شما همه‌تان مسلمانید، همه‌تان بنده خدا هستید، یک نفر مسلمان هیچ وقت به مال مردم تجاوز نمی‌کند. مگر به خدا اعتقاد ندارید؟ مگر قیامت را فراموش کردید؟ گفت چهار کلمه که اینجا گفتیم هرکس هرچه پرتقال برده بود همه را آورد و گفتند ما مال مردم نمی‌خوریم. همه را جمع کردند گذاشتند داخل جعبه‌اش، برداشتیم و آمدیم. گفت وقتی سوار شدیم گفتم آشیخی کردن یعنی همین! (خنده حضار).